پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۳

.::ضيافت خدا::.

سلام...بعد يه غيبت طولانی...دوباره...فرصت شد تا بنويسم...راستش سيستم خودم ريخته بهم...وقتش رو هم ندارم که درستش کنم...نه اينکه از بس درس دارم نميتونم نه...چه جوری بگم...نميشد ديگه...الانم کافی نتميه مشت عکس هم آورده بودم آپ کنم که متاسفانه همه فلاپی درايواش رو برداشته...قابل توجه بلاگرهای آبادانی و مخصوصا فيدوسی...اين عکسهای افتتاحيه فيدوس يه جورايی طلسم شده انگار...هردفعه يه مشکلی برا آپلود کردنشون هستراستی اين ماه رمضونی من رو هم لابهلای کسايی که براشون دعا می کنيد يه جورايی جابدين...ولی خودمونيم عجب ماهيه اين ماه رمضون...به قول يه بنده خدايی...خدا حراجی زده تو اين ماه...ميگه بخوای برات ثواب مينويسم...راه بری برات ثواب مينويسم...خلاصه اينکه بايد حواسمون باشه که اين فرصتها رو از دست نديم...و اين شبها...شبهای قدر...شبهايی که درهای آسمون به روی زمين باز ميشه و فرشته ها ميان پايين...شبهايی که ميتونيم از مشغله کاری و درسی يکم دور بشيم و ببينيم تو اين مدت عمرمون چی کار کرديم...شبهايی که وقتی ياد گناههايی که کرديم ميفتيم بايد زار بزنيم...ولی...اين شبها بهترين شبها برای استغفاره...تو اين شبها خدا رو به قرأن و ائمه قسم بديم که ما رو ببخشه...راستی خدايی که به نيايش و نماز روزه ما نياز نداره پس چرا اين موقعيتها رو برامون گذاشته؟...اين مهربونی خداست...خدايی که ميگه اگه کسايی که با من قهر کردن و من و فراموش کردن و از من روی برگردوندن اگه می دونستن که چقدر دلم براشون تنگ شده و چقدر دوسشون دارم،بند بند وجودشون از شوق به وجد ميومد و از هم جدا می شد...امشب شب بيست و يکم ماه رمضونه...شب شهادت حضرت علی(ع)...شب به ماتم نشستن کوفه...شب يتيم شدن دوباره يتيمهای کوفه...شب نوزدهم ...اولين بارون پاييزی باريد...يه بارون خيلی قشنگ...انگار خدا می خواست بگه که شما هم تو اين شب ميتونين مث اين آسمون و زمين با اين بارون با اين رحمت الهی پاک شين...بيايم کاری کنيم که فرشته هايی که اومدن زمين وقتی ميرن بالا با دست پر برن...بيايم کاری کنيم که صفحه گناهانمون پاک شه......بيايم