دوشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۴

.::برگ بیاورید::.

مردی گنجی را حراج کرده بود
گفتند چه داری؟
گفت:اگر دنبال من بیاید به مقصود می رسیم،من راه درست را بلدم
گفتند:ما خود تمام کوچه پس کوچه های این شهر و دیار را بلدیم
گفت:مگر دنیا فقط حال و این شهر و دیار است؟
گفتند:برای ما بله، دنیا فقط اینجاست
بغض گلوی مرد را فشرد
مرد گفت:تا من هستم،هر سؤالی دارید بپرسید تا جواب آن را بدهم و گرنه ممکن است هیچ وقت جواب آن را نیابید
!به تمسخر گفتند:اگر راست می گویی،بگو تعداد تارموهای ما چندتاست؟
...دل مرد شکست؛به خدای خود گفت:خدایا! من از اینها خسته ام،مرا از اینها بگیر
-------------------------------
ناگهان پوشش ها فرو ریخت؛
...عریانی،عریانی،عریانی
از ما سگی مانده بود،خوک و ماری که هیچ سوراخی برای پنهان کردن خود نداشتیم
برگ! برگ! برگ بیاورید تا خود را بپوشانیم...ولی کدام برگ است که اینچنین عریانی بزرگی را بپوشاند؟...زشت شده ایم،زشت
کاش دنبال مرد برویم و او را پیدا کنیم شاید هنوز جواب سؤال ما را می دهد،بگوید که چگونه دوباره خود را بپوشانیم و از این زشتی رهایی یابیم

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۴

.::آمد نوید رحمت، ای دل زخواب برخیز::.

...سلام
بازهم صدای ربنا تو شهرمون پیچید...صدایی که میگه مهمونی خدا شروع شده...همه دعوتیم...اگه هنوز نیومدی معتل نکن دیگه...زود آماده شو بیا...یه مهمونیه توپه توپ...البته 3تا شب مخصوص هم داره که اسپیشله!!!...چرا؟...چون تو این شبها درهای آسمون باز می شه و فرشته ها کلی اتوبان بین زمین و آسمون درست میکنن و میان پایین و صبحش دوباره میرن بالا...خدا به هرکدوم از این فرشته ها کارنامه اعمال یکیمون رو داده با یه دونه پاک کن!...میشه تو این شبها کاری کنیم که فرشتهه او برگه ی سیاهی رو که دستشه رو با اون پاک کن پاک کنه و با یه برگه سفید سفید بره بالا...بابا مهمونی از این بهتر؟همه چی هست...فقط باید از خودت پذیرایی کنی و تعارف رو بذاری کنار...اگه می خوای بری آسمون...این حرف شهید آوینی رو مد نظر داشته باش:"نماز پیوند بین ملک و ملکوت و آسمان و زمین است.نماز سفر آسمان است و سفر آسمان را باید با دل برویم."یادت نره ها
بازم کلاسا شروع شد...5شنبه ها تعطیلیم...هنوز پیش نرفته تعطیلی داریم:دی...ای بد نیست میگذره دیگه...فقط یک شنبه هلاکیده شدم...ساعت دوم با زبون روزه فوتبال بازی کردیم تو گرما و شرجی(یکی نیست بگه آخه مگه دیوونه ای؟)خلاصه از تشنگی هلاک شدم
یکی با اسم"یه دوست" برا متن روسیاهتر از کلاغه، کامنت گذاشته که:تو هم جز فلکه فرودگاهی ها هستی؟...در جواب باید بگم آره...منم تو اون پادگان وسط اون بیابون درس میخونم
یه چیزی می خواستم درباره چندتا از دبیرامون بنویسم بخندیم(:دی)ولی دیدم نه زبون روزه خوب نیست غیبت کنیم:دی
در حداکثر 5/1 ماه آینده چندروز سخت رو درپیش دارم که البته بعدش خیلی خوبه...وقتی اون چندروز گذشت بعد میگم چه خبر بوده
از تلوزیون هم که بخوام بگم اینکه،جزر و مد قشنگه...اونم به خاطر اجرای فرزاد حسنی هرچند بعضی وقتها لوس بازی در میاره...شبهای برره هم خوبه ولی بدیش اینه که یه سری اعمال و اصطلاحات رو دوباره داره وارد جامعه میکنه که اکثرا کارهای جالبی نیست...از این فیلمهای ماه رمضونی هم فقط متهم گریخت رو نگاه میکنم که اینم کلیشه خانه بدوش پارساله
همینا بسه دیگه نه؟هـ