.::Freedom::.
...سلام
----------
علی رغم تاکیدات من به این که ماهی قرمز نخرید...به دلایلی از جمله بیماری زا بودن، تلف شدن میلیون ها قطعه ماهی در چند روز و در سنت ما نبودن(ماهی قرمز متعلق به چین می باشد که در دوره ای به عنوان یکی از سین ها «سمک» وارد سفره ی هفت سین شده، در چین ماهی قرمز نماد مرگ هست که با آزادی اون حیات رو به زندگی شون میارن)...خلاصه...امشب دیدیم که اهل بیت با دو قطعه ماهی درون پلاستیک وارد منزل شدند و بسی ما را برآشفتند...و با این منطق که فقط تا سال تحویل و بعد آزاد خواهیم کرد آن ها را درون شط کمی خواستند سر ما را گول بمالند...که اتفاقی افتاد...س
یکی از ماهی ها خودشو پرت کرد بیرون از ظرف...س
برش گردوندیم توی ظرف ولی حال نداشت دیگه...قلبم فشرده تر از قبل شد...اعصابم بهم ریخت...می گفتم این خودشو انداخته بیرون داره می میره، به من می خندیدند...یکی گفت بیا ببریمشون بندازیمشون توی شط...گفتم اینجا که مرزه...چه جوری می خوای بری لب شط؟...گفت می دیم به سربازها اونا آزادشون کنن...اون ماهی ه داشت نفس های آخرش رو می کشید...لباس پوشیدیم راه افتادیم پیاده طرف شط...توی راه گفتم سربازها برای خودشون نگهشون می دارن و آزادشون نمی کنن...مجبور شدم توی جوب بزرگی که به شط می ریخت آزادشون کنم...البته آزادش کنم...اون یکی مرده بود...س
توی راه می گفتم...یکی با دادن جون خودش...اون یکی رو آزاد کرد...س
لطفا...خودخواه نباشید...برای چند لحظه خوشی خودتون...یه جاندار دیگه رو اسیر می کنیم و به کشتن می دیم...این درسته؟نگید هر روز کلی آدم کشته می شن هیچی نیست حالا گیر دادی به ماهی...آدمایی که تو این جهان بهشون ظلم می شه می تونن کاری کنن در مقابله باهاش...از یه ماهی کمترن؟...خودشو پرت کرد بیرون...در ضمن...اگه نمی تونیم و یه ذره عرضه ش رو نداریم و خودمون رو تکون نمی دیم برا نجات جون آدم ها...حداقل یه اپسیلون شرف داشته باشیم جونور دیگه ای رو نکشیم...می خواد مورچه باشه...می خواد ماهی عید...س
----------
علی رغم تاکیدات من به این که ماهی قرمز نخرید...به دلایلی از جمله بیماری زا بودن، تلف شدن میلیون ها قطعه ماهی در چند روز و در سنت ما نبودن(ماهی قرمز متعلق به چین می باشد که در دوره ای به عنوان یکی از سین ها «سمک» وارد سفره ی هفت سین شده، در چین ماهی قرمز نماد مرگ هست که با آزادی اون حیات رو به زندگی شون میارن)...خلاصه...امشب دیدیم که اهل بیت با دو قطعه ماهی درون پلاستیک وارد منزل شدند و بسی ما را برآشفتند...و با این منطق که فقط تا سال تحویل و بعد آزاد خواهیم کرد آن ها را درون شط کمی خواستند سر ما را گول بمالند...که اتفاقی افتاد...س
یکی از ماهی ها خودشو پرت کرد بیرون از ظرف...س
برش گردوندیم توی ظرف ولی حال نداشت دیگه...قلبم فشرده تر از قبل شد...اعصابم بهم ریخت...می گفتم این خودشو انداخته بیرون داره می میره، به من می خندیدند...یکی گفت بیا ببریمشون بندازیمشون توی شط...گفتم اینجا که مرزه...چه جوری می خوای بری لب شط؟...گفت می دیم به سربازها اونا آزادشون کنن...اون ماهی ه داشت نفس های آخرش رو می کشید...لباس پوشیدیم راه افتادیم پیاده طرف شط...توی راه گفتم سربازها برای خودشون نگهشون می دارن و آزادشون نمی کنن...مجبور شدم توی جوب بزرگی که به شط می ریخت آزادشون کنم...البته آزادش کنم...اون یکی مرده بود...س
توی راه می گفتم...یکی با دادن جون خودش...اون یکی رو آزاد کرد...س
لطفا...خودخواه نباشید...برای چند لحظه خوشی خودتون...یه جاندار دیگه رو اسیر می کنیم و به کشتن می دیم...این درسته؟نگید هر روز کلی آدم کشته می شن هیچی نیست حالا گیر دادی به ماهی...آدمایی که تو این جهان بهشون ظلم می شه می تونن کاری کنن در مقابله باهاش...از یه ماهی کمترن؟...خودشو پرت کرد بیرون...در ضمن...اگه نمی تونیم و یه ذره عرضه ش رو نداریم و خودمون رو تکون نمی دیم برا نجات جون آدم ها...حداقل یه اپسیلون شرف داشته باشیم جونور دیگه ای رو نکشیم...می خواد مورچه باشه...می خواد ماهی عید...س