سه‌شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۶

.::Freedom::.

...سلام
----------
علی رغم تاکیدات من به این که ماهی قرمز نخرید...به دلایلی از جمله بیماری زا بودن، تلف شدن میلیون ها قطعه ماهی در چند روز و در سنت ما نبودن(ماهی قرمز متعلق به چین می باشد که در دوره ای به عنوان یکی از سین ها «سمک» وارد سفره ی هفت سین شده، در چین ماهی قرمز نماد مرگ هست که با آزادی اون حیات رو به زندگی شون میارن)...خلاصه...امشب دیدیم که اهل بیت با دو قطعه ماهی درون پلاستیک وارد منزل شدند و بسی ما را برآشفتند...و با این منطق که فقط تا سال تحویل و بعد آزاد خواهیم کرد آن ها را درون شط کمی خواستند سر ما را گول بمالند...که اتفاقی افتاد...س



یکی از ماهی ها خودشو پرت کرد بیرون از ظرف...س
برش گردوندیم توی ظرف ولی حال نداشت دیگه...قلبم فشرده تر از قبل شد...اعصابم بهم ریخت...می گفتم این خودشو انداخته بیرون داره می میره، به من می خندیدند...یکی گفت بیا ببریمشون بندازیمشون توی شط...گفتم اینجا که مرزه...چه جوری می خوای بری لب شط؟...گفت می دیم به سربازها اونا آزادشون کنن...اون ماهی ه داشت نفس های آخرش رو می کشید...لباس پوشیدیم راه افتادیم پیاده طرف شط...توی راه گفتم سربازها برای خودشون نگهشون می دارن و آزادشون نمی کنن...مجبور شدم توی جوب بزرگی که به شط می ریخت آزادشون کنم...البته آزادش کنم...اون یکی مرده بود...س
توی راه می گفتم...یکی با دادن جون خودش...اون یکی رو آزاد کرد...س
لطفا...خودخواه نباشید...برای چند لحظه خوشی خودتون...یه جاندار دیگه رو اسیر می کنیم و به کشتن می دیم...این درسته؟نگید هر روز کلی آدم کشته می شن هیچی نیست حالا گیر دادی به ماهی...آدمایی که تو این جهان بهشون ظلم می شه می تونن کاری کنن در مقابله باهاش...از یه ماهی کمترن؟...خودشو پرت کرد بیرون...در ضمن...اگه نمی تونیم و یه ذره عرضه ش رو نداریم و خودمون رو تکون نمی دیم برا نجات جون آدم ها...حداقل یه اپسیلون شرف داشته باشیم جونور دیگه ای رو نکشیم...می خواد مورچه باشه...می خواد ماهی عید...س

شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۶

.::سید مِهدی::.

...سلام
چند روزی اکسپایر شده بودم و اینا تا 2ساعت رفتم تو صف بانک تا از پارک در اومدم...هستیم حالا در خدمتتون...س
----------
مهدی...سید مهدی...شاید فکر کردید می‌خوام درباره ی یه حاج آقایی کسی بنویسم...نه...سید مهدی، 10سالشه...اول از وضع جسمیش بگم براتون...مهدی پشت سرش یکم برآمده‌اس...دقیق یادم نیس ولی یه چیزی توی کله‌اش هست که دکترها عملش رو 50-50 می‌دونن...بالاخره یه بار عمل شد و یه جوری از اون یه لوله وصل کردن فک کنم به مجاری ادراریش تا تخلیه شه...ولی بهبودی کامل نشد...هنوزم وقتی راه می‌ره بعضی وقت‌ها کمی تلو‌تلو می‌خوره یا موقع حرف زدن زبونش می‌گیره...خب این از این...بریم سر اصل مطلب...وقتی مثلا کسی داره قرآن می‌خونه، باباش براش کامل توضیح می‌ده داستان‌ها رو یا جریانی که توی قرآن اومده رو...این سید مهدی، هرچی کتاب توی خونه‌شون هست رو می‌خونه الا کتاب‌های خودش!...حتی کتاب‌های درسی برادر بزرگترش که پیش‌دانشگاهی هست رو می‌خونه...اینا رو داشته باشید...س
یه بار توی جمعی...پذیرایی کردن، اول میوه و شیرینی بعد هم چای...مهدی کنار من بود و چای نخورد...به من نگاه کرد و در حالی که دستش رو یه جور بامزه ای گرفته بود گفت: پیامبر گفته خوردن چای بعد میوه و غذا مکروه است!...گفتم مکروهه، حرام که نیست، بذار بخوریم :دی...گفت اون زمان علما مکروه‌شون حرام بود و مستحب‌شون واجب!!!...گفتم ما که عالم نیستیم ول جان من...گفت من دارم بهتون می‌گم که شما هم کمی مثل اون‌ها بشید!...من دهنم بسته شد بلکل!س
خلاصه...ارادتی پیدا کردیم خدمتشون!...بهش گفتم سید کتاب علمی و ادبی هم می خونی یا فقط دینی و اینا...گفت اونا رو هم می‌خونم ولی یادم نمی‌مونه...بهش گفتم می خوای چی‌کاره بشی؟...فکرشو هم نمی تونین بکنین چی گفت!...اصن فک کنم اولین بچه ای باشه همچین چیزی تو ذهنش باشه...گفت می‌خوام روحانی شم! البته فضانوردی رو هم دوست دارم...بهش گفتم خب روحانی ِ فضانورد شو...گفت نمی‌شه، وقت نمی‌شه؛ من می خوام آیت الله شم!!!...من دهنم وا موند...بابات آخونده؟!داداشت طلبه‌اس؟!...عجب!...س
و در آخر هم گفتیم سید یه حدیث بگو برا ما جوون‌ها(!)...گفت پیامبر می گه اگه تمام گناهان دنیا رو توی یه اتاق جمع کنی، کلید در اون اتاق دروغ‌ه!...جریان حدیث هم از این قراره که یه آدم خرابی میاد پیش پیامبر می‌گه چی کار کنم درست شم؟...پیامبر بهش می‌گه دروغ نگو...طرف می‌ره شب می‌خواد شراب بخوره، به خودش می‌گه اگه بخورم و فردا پیامبر ازم بپرسه نمی‌تونم دروغ بگم نخوردم...نمی‌خوره...و الی آخر...س
سوال هایی هم که می‌پرسه سوال های پر‌و‌پیمونیه!...یه بار سوال کردنشو دیدم...ولی شنیدم یه بار یه سخنرانی رو پیچونده بوده حسابی!...س
خیلی جالب بود برام...یه بچه ی 10ساله بگه می‌خوام روحانی شم اونم آیت الله!...نمی‌دونم بزرگتر هم بشه همین رو می‌گه یا نه...س
اینم از سید مهدی...دعا کنید براش وضع جسمیش بهتر شه...س