دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

.::سیب بودن مسیر خوبی نیست::.

...سلام
----------
متأسفم...واقعا متأسفم...هم برای خودم...هم برای شمایی که...واقعا که...آخه به شما هم می گن...یعنی حتما باید اینجوری شه تا بیای و اینو بگی؟...اگه می دونیستم تو این همه سال زودتر این وضعیت رو پیش میاوردم...هرچند حالا هم که یکی از شماها گفت...اینقدر یخ و سرد هستیم که جوابی نتونین بشنوین...آره...هر کی سرش تو لاک خودشه...آه چه جالب فکر هم می کنین بهترین هستین؟...خدا رو هم شکر می کنین به خاطرش؟...ها ها...عمرامی دونی...حالا هم که نیستی هیچ حسی ندارم!...چون وقتی هستی هم نیستی...یا اینقدر دوری که...اصلا بهتر!...یکی کمتر!...حرص خوردن هم کمتر(این متن مخاطب خاص داشت)س
----------
خیلی بده که آدم بعضی چیزها رو زیادی بفهمه نه؟...چیزایی رو که نباید بشنوه، بشنوه...چیزایی که نباید ببینه، ببینه...حالا شایدم باید ببینه ولی نبینه بدتره...بدتر از همه این که همه چیز رو اینقدر دقیق تجزیه تحلیل کنی که خیلی چیزا رو بفهمی...که هم باید بگی...هم نمی تونی بگی...خیلی آزار دهنده است...می خوام یه چیزی بگم ولی هم می ترسم اینجا فیلتر شه...هم اینکه بعدا خودم پشیمون شم...ولی خوب این چیزی که می خواستم بگم...ترس از این که بعضیا نخونن وجود نداشت...ولی فیلتر...خوب اون موقع خودمم به اینجا دسترسی ندارم!...نه...نگو بگو گوربابای فیلتر...این فرق می کنه...البته بگم...نه غیراخلاقیه...نه سیاسی
----------
دیگه دوست دارم تنها باشم...امتحان کردم...خیلی بیشتر از اینکه با خیلی ها باشی از این زندگی به اصطلاح قشنگ لذت می بری
----------
قلبم توی سینه ام...نه نه...روی کل بدنم سنگینی می کنه...یکی بیاد درش بیاره
----------
هرچند که برام مهم نیست کسایی که هیچ حسی نسبت بهشون ندارم از من متنفر باشن...ولی...می خوام دلیل تنفرشون رو بدونم...خوب...تویی که منو می شناسی...و از من خوشت نمیاد...بگو چرا...فقط دلیل رو بگو...مطمئن باش زیاد فرقی به حالم نمی کنه...صبر کن بابا...تو مگه می دونی من چه حسی نسبت به تو دارم؟...پس هر کی هستی...اگه از من خوشت نمیاد...بنویس چرا...اگه هم نمی خوای اینجا بگی...میل کن...یا آف لاین بذار...آدرس رو هم اگه خواستی توی قسمت کنتاکت هست...باشه آدم خوب؟
----------
چند روزیه صبحونه و ناهارم یکی شده...هیچ تابستونی به اندازه ی تابستون امسال نخوابیدم...هرچند حداقل تا یک و حداکثر تا سه(البته دیشب تا 4) صبح شب ها بیدارم...من از وقتی هوا گرم شد و کولرها رو روشن کردیم...کولر اتاقم رو به جز دو شب که مهمون داشتیم و اونا موندن و کولر زدن...شاید سرجمع 2-3ساعت هم روشن نکردم...با گرما بیشتر حال می کنم تا سرما...عرق ریختن تو گرما رو به سرما ترجیح می دم
----------
یادم نمی ره وقتی گفت...من فکر می کنم وقتی همه از هم جداشیم...کسی که زود همه رو فراموش می کنه تویی...منم با با یه لبخند رفتم...آره عزیز...اشتباه نکردی...خیلی راحت می تونم افراد رو فراموش کنم...هرچند ممکنه اگه یه روز ببینمشون خوشحال بشم...هرچند تصنعی!!!...خیلی خوب یاد گرفتم دل نبستن رو...به فراموش کردن کسایی که...س
----------
کاغذ دیواری هایی که توی پست قبلی معرفی کردم به اضافه ی کاغذ دیواری صلوات رو توی دوتا مسابقه دربازه ی پیامبر شرکت دادم...یکی اینه یکی دیگه شم این
----------
هاگانا...اول اینجا رو بخونید...بعد هم به سایتش یه سری بزنید

سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۵

.::رکوع نرگس ها::.

...سلام
----------
اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و
...ربک الاکرم الذی علم بالقلم...بخوان
بخوان به نام رهایی! یخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در شب.
!بخوان نبی گرامی! بخوان رسول عشق و امید! بخوان به نام نامی توحید
***
خدا زمین را نورباران کرده است. برخیزید، خواب را بشکنید و چشمان ظلمت گرفته را سوی نور بگشایید. بیم گمراهی را از کلبه ی دل برانید و ترس و فراز و نشیب، از چاه و چاله، از دشت و تپه را جواب کنید.
***
پیامبر! سلام بر تو که وعده های تو را با دست های لرزان خویش لمس می کنیم. ما فرموده ی تو را که "از شرق کسانی راه راه برای ظهور مهدی(عج) هموار می کنند" از یاد نبرده ایم
ما آن کلام غیب تو را که "ایرانیان شما را به اسلام می خوانند" فراموش نکرده ایم.
***
آری، تو که خواندی، آسمانیان، زمینیان اهل دل را به پایان شب سیاه بشارت دادند
"عرشیان هلهله می کردند فرشیان را مژده آوردند که:"قد جائکم من الله نور
***
جبرئیل چه ذوق کرده بود که پیام عاشق و معشوق را بر بال امانت خویش به یکدیگر می رساند
----------
کارای جدید
(اقرأ (عکس آسمون پشتش رو هم خودم گرفتم
Great Prophet
----------
چند وقتیه امکان نظر دادن توی گالری رو به اعضا محدود کردم...اونم به خاطر این بود که کامنت هایی به صورت اسپم تو کل مجموعه پخش می شد...اونم غیراخلاقی که بودن لینکش توی صفحات سایت با برنامه های فیلترینگ خوشکل ایران باعث می شد که سایت فیلتر شه و برا همین مجبور بودم صبح و ظهر و عصرونه هی بیام پاک سازی کنم...به همین دلیل مجبور به این کار شدم
----------
کاشکی می شد همه ی اونایی که خودشون می دونن نباید اینجا رو بخونن مث این بنده خدا بودن...آخی..اومد معذرت خواست گفت نمی دونستم نباید بخونم...دیگه نمی خونم...به این می گن حق الناس(!)...سرکارخانم یا جناب آقایی که الان داری این رو می خونی و یه جورایی می دونی که من راضی نیستم بخونی...لطف کن دیگه اینجا نیا تا بتونم راحت تر اینجا حرفامو بزنم
والا به خدا...این روزها چندتا وبلاگ پیدا کردم که خیلی چیزایی که می خواستم بزنم درد اونا هم بوده...ولی اونا تونستن بگن...می رم می خونم یکم آروم می گیرم...می گم خوب این نوشته انگار من نوشتم...ولی خوب خود آدم بنویسه یه چیز دیگه است...
----------
حمله ی مورچه ای...خودمونیم این مورچه ها هم عجب مخی دارن ها...یا نه بهتره بگم عجب پشتکار و امیدی دارن...این پسرخاله راست می گفت یه مورچه صدبار(یا می گفت هزار بار؟) دونش بیفه برش می داره چون امید داره...ولی این دفعه باید بگیم راه یه گله(!) مورچه رو ببندی یه راه دیگه پیدا می کنه...همچین جمعیت زیادی از مورچه های خوشکل قشنگ و تپل مپل در انواع ساده، بدنساز و بالدار رفتن توی لوله های برق کشی ساختمون و این شده که یه روز از توی پریز ریش تراش حموم در میان...اونجا رو می بندی از پریز آشپزخونه در میان، اونجا رو هم که می بندی از توی جعبه فیوز در میان...فعلا اونجا رو هم بستیم تا ببینیم دیگه از کجا در میان
----------
بیست و هشت مرداد هم گذشت...و فقط و فقط یک خبر روی تلکس خبرگزاری ها درج شد و آن هم روز بعد از آن...مردم آبادان مزار شهدای سینما رکس را گلباران کردند...همین...فقط همین...(حادثه ای که بابای من سانس قبل از اون اونجا بود)...و چه مظلومیم ما...دریغ از یک ...آه...اینقدر مردم این شهر بی وفایی کشیده اند...و حال دیگر یادی از شهدای انقلابشان را هم نمی کنند...آیا اگر این حادثه در شهری مثل تهران اتفاق افتاده بود باز هم چنین بود؟...راستی...همه می دونیم که از منطقه آزاد شدن آبادان هیچ سودی به جز گرونی کاذب خونه و زمین نداشته و نخواهد داشت...بله نخواهد داشت چون حمل کالای مسافر ممنوعه...یعنی از این منطقه نمی تونی حتی یه دونه آدامس بخری بیاری بیرون...اینجا فقط معاملات حجیم صورت می گیره...مگه آبادان چقدر سرمایه گذار می تونه داشته باشه...در نتیجه چیزی به مردم اینجا جز بدبختیش نمی رسه...حالا یه خبر دیگه هم بشنوین...اگه منطقه آزاد اروند جدی کارش رو شروع کنه...تو آبادان دیوار حائل می کشن...جالبه نه؟...یک متر بتن، دو متر فنس، بالاش هم سیم خاردار و دوربین مدار بسته...فکرش رو بکن از کنار شط که رد می شی یه دیوار بتنی جلوته..
----------
آتش بس دووم نمیاره
----------
کاش دیگر طعم گناه در ذائقه ی ما خوش نمی نمود؛ اسم دروغ هایمان را زرنگی نمی گذاشتیم و به راست گویی ها، ساده لوحی نمی گفتیم؛ قناعت را تنگدستی نمی پنداشتیم
دیگر رها کنیم "من" گفتن ها را و کمی هم به "او" بیندیشیم
----------
و چقدر خوشحالم که دیشب تصمیم به نوشتن را به امشب موکول کردم

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

.::تکیه، شاید به تهی::.

...سلام
از اونجایی که فهمیدم به تعداد کسایی که نمی خوام اینجا رو بخونن افزوده شده...و این باعث می شه درصد خوسانسوری بره بالا...رفتم دنبال اینکه اسم سایت رو عوض کنم
از اونجایی که هم نمی خوام این دومین(پاپتی دات کام) رو از دست بدم و هم می خواستم وقتی این آدرس رو بری یه چیزی نوشته باشه نه اینکه فقط نشون بده این دومین اجاره شده است...و هم اینکه می خواستم یه سایت دیگه داشته باشم...بهتر دیدم به جای اینکه یه هاست و دومین دیگه بگیرم(چون این هاستی که دارم صد مگابایته و حیفه که فقط یه صفحه توش باشه!) ببینم اگه توی سی پنل سایت ادد اون دمین(یه قابلیتیه که می تون کاری کنه که تو آدرس به یه هاست وصل شن ولی هرکدوم یه چیز رو نشون بده نه اینکه هر دوتا یه صفحه رو باز کنن) داره خوی یه دومین دیگه بگیرم و یا علی...ولی خوب بعد از ایمیل نگاری های صورت گرفته و هرچی چک و چونه زدیم نشد که نشد...گفتن این قابلیت فقط برای هاست های بالای دویست مگه...و در نتیجه پروژه متوقف شد! و فعلا با خودسانسوری بیشتری راه را ادامه می دهیم
----------
ریا، تزویر، دروغ، تبعیض، دیکتاتوری، تحجر، فاصله، پنهان، شک، عفونت و... فروپاشی تدریجی
----------
تو هم حتما به چیزهایی دل بسته ای! به ستاره ای، به ماهی یا به خورشیدی... حتما ارزش دل بستن داشته اند که به آن ها دل داده ای. نگران نباش نمی خواهم نهی ات کنم که : دل نبند، چون اصلا دل را داده اند برای دل دادن!
دیدی آخر سال، حسابدارها چقدر سرشان شلوغ می شود، چون باید حساب هایشان را دقیق کنند، راست و درست کنند. ببینند چقدر کم آورده اند و چقدر !زیاد
یعنی زندگی من به اندازه ی یک شرکت، ارزش ندارد! پس چرا من از این
!حساب و کتاب ها ندارم
نه نگو نداری اتفاقا خیلی دقیق هم داری! حساب و کتاب پول هایی که پس انداز کردی! یا انفاق کردی! حساب و کتاب محتویات یخچال و فریزر و کم و کسری های آن، حساب و کتاب نمرات درسی و معدل مشروطی را. حساب و کتاب مهمانی ها و تنوع غذاها و لباس ها را، حساب و کتاب فیلم های جدید سینما و... ماهواره را، حساب و کتاب مدهای جدید لباس و لوازم آرایش را و
پس آفرین! چه زندگی حسابگرانه ای داری، خوش به حالت! اما راستی یک
: سؤال
!حساب و کتاب دلت را هم داری؟
حساب و کتاب غریبه هایی که به آن وارد می شوند، آن هایی که بعضی سرشان رامی اندازند پایین و محترمانه خارج می شوند و بعضی مثل کنه می چسبند.
تصویرهایی که مثل بادکنک در حوالی دلت پرواز می کنند و گاهی فقط وقتی می ترکند متوجه حضور طولانی آن ها می شوی.
بادهایی که می وزند و گاهی طوفان می کنند و تمام ساخته هایت را برباد می !دهند راستی چقدر با زحمت آن ها را به دست آورده بودی!
و امواجی که وارد می شوند و پشت سر هم به صخره سنگی دلت می کوبند.
!حساب کتاب آن ها را چی؟داری؟
ناراحت شدی؟حق داری! من نباید به حریم خصوصی و محرمانه دلت وارد
! می شدم...اتفاقا حرف من هم همین است
مواظب باش هر کس و ناکسی راحت به آن وارد نشوند، کمی بیشتر از این
!نگین کوچک مراقبت کن
مواظب باش در را برای هر کسی باز نکنی، هر کسی و هر فکری! هر چند مهمان حبیب خداست، ولی بعضی از آن ها فقط می آیند، می ریزند، می پاشند، می شکنند، ریخت و پاش می کنند و می روند...
خانـــه آن دل کـــه مــــاند بی ضــــیا
از شــــــــــعاع آفـــــــــتاب کــــــبریا
تنگ و تاریک است چون جان جهود
بیــــــــنوا از ذوق ســــــــــلطان ودود
دنبال کسی باش که وقتی می آید به راحتی نمی رود و با خودش نور و روشنایی هدیه می آورد، دنبال عشقی باش که همیشه جاودان بماند، با تو زندگی کند و با تو بمیرد و با تو در حشر برخیزد، دنبال آتشی باش که برافروزد و غیر را بسوزد، دنبال کسی باش که بیاید و جلا دهد که سیاه کردن و تباه کردن را همه بلدند و دنبال ماهی باش که هیچ وقت افول نکند و خورشیدی که هرگز غروب نکند.
:هر دلبری ارزش دلبری ندارد و هر دلداری ارزش دلداری ندارد
آن که یک دم کمـی کـامل بود
نیســت معبود خلــیل آفــل بود
وان که آفل باشد وگه آن و این
نیســت دلبـر لا احــب الافلیــن
رو چنین عشقی بجو گر زنده ای
ور نه وقت مختـلف را بنده ای
:این حرف من نیست. نجوای ابراهیم خلیل است.هنوز صدایش به گوش می رسد که
...لا احب الافلین
----------
دوست دارم سربذارم به بیابون...به کپر وسط کویر...تک و تنها...نه! جنگل و کوه حال نمی ده...الان دلم کویر می خواد...کویری که وقتی راه میری بعضی جاهاش پات توی ترک های زمین گیر کنه...و بعضی انقدر پات بره تو شن و ماسه که به سختی راه بری و کفش هات بشه پر از ماسه

سه‌شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۵

.::شش هایی مملو از اندیشه ی حیات::.

...سلام
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
روز پدر هم مبارک
----------
دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم ای مستی هستی فزا
دیده بگشا ای پس از سوء القضا حسن القضا
دیده بگشا از کرم رنجور دردستان علی
بحر مروارد غم گنجور مردستان علی
دیده بگشا رنج انسان ماند و سیل اشک و آه
کبر پستان بین جام جهل و فرجام گناه
تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش، بیم چاه
دیده بگشا بر ستم در این فریبستان علی
شمع شب های دژم ماه غریبستان علی
دیده بگشا نقش انسان ماند با جامی تهی
سوخت لاله مرد لیلی خشک شد سرو سهی
ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
دیده بگشا ای صنم ای ساقی مستان علی
تیره شد از بیش و کم آیینه ی هستان علی
----------
برای یه جشنی(که به مناسبت میلاد امام بود)یه بنر 3×4 متر زدم...دادم به خودشون که ببرن چاپ کنن...شب با کلی ذوق و شوق رفتم(جایی که کلی وقت بود نرفته بودم) ببینم چی از آب دراومده...نبود!...چاپش نکرده بودن...دلم سوخت
برداشتم اومدم خونه
----------
بنده خدا از تهران پا شده بود اومده بود تا منو نصیحت کنه درس بخونم و برام به قول خودش برنامه ریزی کنه!...به جایی رسید که گفت تو باید این سؤال ها بعد از کنکور بیاد سراغت الان موقع خوبی نیومده!!!
ها ها...من چه کنم خوب
آخرشم هیچی نشد...رفت
----------
بعد کلی وقت نشستم مث دبستانی ها از روی یه متنی نوشتم...مث مشق!خیلی وقت بود این کار رو نکرده بودم...چون یادم رفت از روش کپی بگیرم...صابشم از قرار معلوم می خواستش
نشستم نوشتم و نوشتم
تموم که شد اصلش دادم صاحابش...گفت بردار واسه خودت نمی خوامش
منو میگی...انگار یه تنگ آب یخ روم خالی شد
----------
وقتی بزرگ می شوی...
دیگر خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند، دست تکان بدهی...خجالت می کشی دلت شور بزند برای جوجه قناری هایی که مادرشان برنگشتند، فکر می کنی آبرویت می رود!
...اگر یک روز مردم-همان هایی که خیلی بزرگ شده اند-دلشوره های قلبت را ببینند و بر تو بخندند
وقتی بزرگ می شوی، دیگر نمی ترسی که نکند فردا صبح خورشید درنیاید، حتی دلت نمی خواهد که پشت کوه ها سرک بکشی و خانه ی خورشید را از نزدیک ببینی و دیگر برای آسمام که دلش گرفته دعا نمی کنی! حتی آرزو نمی کنی ای کاش قدت می رسید و اشک های آسمان را پاک می کردی! وقتی بزرگ می شوی، قدت کوتاه می شود، آسمان بالا می رود و دیگر دستت به ابرها نمی رسد و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها، ستاره ها چه بازی می کنند!؟
آنها آنقدر دورند که توحتی لبخندشان را هم نمی بینی و ماه همبازی قدیم تو، آن قدر کمرنگ می شود که اگر تمام شب را هم دنبالش بگردی، دیگر پیدایش نمی کنی...
وقتی بزرگ می شوی، دور قلبت سیم خاردار می کشی و تمام پروانه ها را بیرون می کنی و همراه بزرگترها در مراسم تدفین درخت ها، فاتحه ی تمام آرزوها و پرنده ها را می خوانی!...ولی یک روز یادت می افتد که تو سال هاست که چشمانت را گم کرده ای! و دوستانت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای...آنروز دیکر خیلی دیر شده، فردای آن روز تو را به خاک هدیه می دهند و می گویند: دیگر خیلی بزرگ شده بود!

شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۵

.::یک صحرا جنون::.

...سلام
اینقدر کف کردم که همینجوری دارم تو کف لیز می خورم!...نمی خواستم آپ کنم حداقل تا دوشنبه...ولی اینا رو که دیدم دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم
فقط می خوام ببینیم کی دیگه حرف می زنه که ما رو با اسرائیل چی کار...قرآن قبول داری؟قبول داری که حرفهاش حرف خداست و به قول کتابای بینش مخصوص تمام زمانها و مکانها؟پس ببین که نوشته قوم یهود دشمن ترین قوم نسبت به مؤمنین هستن...البته گفته که اگه ایمان بیارن و آدم شن می بخشیمشون...ولی به نظرت الآن اینا آدمن؟...اینا انسانیت حالیشونه؟...ما از لبنان و فلسطین حمایت نمی کنیم...ما بر ضد اسرائیلیم...دفاع از خودمونه...باز قبول نداری؟قرار بذار بیا بشینیم کل کل
----------
:چندتا آیه از قرآن
و یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است!، دستهایشان بسته باد و بخاطر این سخن از رحمت(الهی)دور شوند! بلکه هر دو دست(قدرت)او گشاده است هر گونه بخواهد می بخشد، و این آیات که بر تو از طرف پروردگارت نازل شده بر طغیان و کفر بسیاری ازآنها می افزاید، و در میان آنها عداوت و دشمنی تا روز قیامت افکندیم، و هر زمان آتش جنگی افروختند آن را خداوند خاموش ساخت و برای فساد در زمین تلاش می کنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد.
آیه64سوره ی مائده
به طور مسلم یهود و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت
قسمتی از آیه ی 82سوره ی مائده
ما به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری جوئی بزرگی خواهید نمود.هنگامی که نخستین وعده فرا رسد مردانی پیکار جو بر شما می فرستیم(تا سخت شما را در هم کوبند حتی برای بدست آوردن مجرمان) خانه ها را جستجو می کنند، و این وعده ای است قطعی. سپس شما را بر آنها چیره می کنیم و اموال و فرزندانتان را افزون خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم. اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می کنید، و اگر بدی کنید باز هم به خود می کنید، و هنگامی که وعده دوم فرا رسد(آنچنان بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود و در داخل مسجد(اقصی) می شوند، همانگونه که در دفعه اول وارد شدند، و آنچه را زیر سلطه ی خود می گیرند در هم می کوبند امید است پروردگارتان به شما رحم کند، هرگاه برگردید ما باز می گردیم، و جهنم را زندان سخت کافران قرار دادیم.
آیه های 4تا7سوره ی اسراء
----------
اگر می تونید حتما حتما حتما تفسیر این آیه ها رو بخونید مخصوصا آیه های 4تا7 سوره ی اسراء...اینجوری که توی تفاسیر گفته شده...فساد و جنگهای اول صورت گرفته...فساد دوم هم که علل اصول همینیه که سالهای معاصر داره اتفاق میفته...پس باید منتظر وعده ی الهی باشیم...نمی گم حزب الله...ولی نزدیک است
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
----------
تو این پست از چیزای دیگه ای که می خواستم بگم به خاطر اهمیتی که این موضوع به نظرم داره صحبت نمی کنم