جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۵

.::هر قطره را لیاقت دریا نیست::.

...سلام
----------
بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید؛ بی خیال، فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه ی چای و دختر چایکار و حکایت می کرد از لبخندش که چه نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زد و دست هایش که چه خسته بود و دامنش که چقدر گل داشت. چای، خوش طعم بود. پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد، دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد.
.پس دختر چایکار خدایی داشت
***
ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت و تا گوسفندان و تا آن کوه بلند و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد. و تنها بود و چشم می دوخت به دوردسته ها و نی می زد و سوز دل داشت.و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و تنهاست، حتما عاشق است و آن که عاشق است، دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد.
.پس چوپان خدایی داشت
***
دست بر دسته ی صندلی گذاشت. دست بر حافظه ی چوب و چوب، نجار را به یاد آورد و نجار درخت را و درخت دهقان را و
دهقان همان بود که سال های سال نهال کوچک را آب داد و کود داد و هرس کرد و پیوند زد. و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ موچک.و آن که می کارد و دل می بندد و پیوند می زند، امیدوار است و آن که امید دارد، حتما عاشق است و آن که عاشق است، دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد.
.پس دهقان خدایی داشت
***
و او بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید، با خود گفت:«حال که دختر چایکار و چوپان و دهقان
پیر خدایی دارند، پس برای من هم خدایی است.» و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا !راهی است
«هر قاصدکی یک پیامبر است»
----------
وقت تنگ است هلاهل از زمین جوشیده است
شامگه نیست زمین رخت عزا پوشیده است
پنجه ی مرگ چه بی رحم و گریبانگیر است
آی ای قوم! بجنبید، که فردا دیر است
فصل طف آمد و ما تشنه و خصم آلودست
تشنگی را بگذارید فرات آلودست
آب آغشته به ننگ است، مبادا بخورید
سهم لب ها همه سنگ است مبادا بخورید
هر نفس راوی مرگ است برون می ریزد
از بزاق دهن مرگ جنون می ریزد
شاخه ها چوبه ی دارند در این مرگ آباد
خانه ها مأمن مارند در این مرگ آباد
وقت تنگ است، مخسبید ز جا برخیزید
گاه جنگ است، مخسبید ز جا برخیزید
مقصد ما در این جاده ی فرسودنهاست
تن ما زخمی از دشنه ی آسودن هاست
وای اگر در کمر جاده عمارت سازیم
یا که لنگر همه در بحر فنا اندازیم
درب خمخانه ی عشرت طلبی باز شده ست
فصل گردن زدن آینه آغاز شده است
تیغ کن، شهوت بوسیدن حنجر دارد
باز قابیل به کف دشنه و خنجر دارد
باز هم فصل کمین کردن قابیل آمد
دشنه ای باز به قصد تن هابیل آمد
ما همان زخمی از دشنه ی قابیل هستیم
نه قناری و نه بلبل که ابابیل هستیم
طبل جنگ است که آواز کند در این دشت
مرغ «ثار» است که پرواز کند در این دشت
دشنه بردار که سردار ترا می خواند
باره زین کن که علمدار ترا می خواند
«دفتر آبی»
می خواستم از این کتاب یکی از اتل متل هاش رو بنویسم...ولی دیدم با توجه به شرایط امروز این بهتره
----------
انرژی هسته ای حق مسلم ماست.-
قبض موبایلتو دادی؟ -
نه -
قبض تلفن خونه چی؟-
نه-
برق؟-
نه-
انرژی هسته ای میخوای چیکار؟-
! میخوام ببینم شبا لامپ چراغ مطالعه م با برق اورانیومی چه رنگی میشه-
----
یه جراح میخوام که پشتم دوتا بال بکاره. حداقلش اینه که اگه صعود هم نکنی، میشه وقت ِ خوشی از شادی بال بال زد. غمت هم گرفت میپری یه جا که همه چیو ریز ببینی.
این دوتای آخر کش رفته شده از
وبلاگ آفتاب پرست
-----------
خیلی وقت بود آهنگ های "خاک سرخ" رو گوش نکرده بودم...از دیشب تا حالا که خونه تنهام همه اش اینو گوش دادم با "آژانس شیشه ای"...از صبح البته با صدای دلخواه...آخه شب که نمیشه همسایه ها خوابن

دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۵

.::حالا تو بی نهایتی::.

...سلام
...سردرگمی، پی بردن به یه اشتباه...شاید اشتباه!...تو کف خودت هی غوطه(غوته؟قوته؟قوطه؟)ور باشی...بد دردیه
----------
یه چیزی ازتون می خوام...می دونم سخته اونم با این گرما...ولی می گم... تصور کنید الان زمستونه،یه ژاکت پشمی تنتونه،روی یه صندلی چوبی نشستین و دارین یه چایی داغ می خورین..به چه چیزی فکر می کنین اون موقع؟...شاید یه جور مسابقه یا نه بگم نظرسنجی بهتره...به سه تا چیز می تونین فکر کنین...و از اون سه تا به یه نتیجه برسید...
----------
The Blood کلیک کنید
!!!دشداشه هایی برای پرچم تسلیم
جز این این عربها کاری نمی کنن...روزی همچین به ذلت بیفتن این عربهای خفه خونن گرفته باز اسرائیل دشمنه! اینا که از دشمن هم...لا اله الا الله
دنیای کثیفی است نازنین...جنایت علیه بشریت مگه دیگه چه معنایی می تونه داشته باشه؟آهای اونایی که از نقض حقوق بشر توی ایران دم میزدین...پس چرا حالا حناق گرفتین؟...با حق وتو فرش قرمز پهن می کنن جلوی تانک های اسرائیل...واقعا دنیای کثیفی است
می دونی نگرانیم از اینه که مث جریان عراق نشه...هی گفتن آمریکا عمرا بگیره عراق رو بیاد تو عراق فلان میشه بهمان می شه ولی هیچی نشد حالا می گم نکنه خدایی نکرده بازم اونجوری بشه
اللهم عجل لولیک الفرج
----------
و باز یک کتاب دیگه که عروس و دوماد از ماه عسل برام آوردن!...اسمش هست "شطرنج با ماشین قیامت" هنوز شروعش نکردم...یعنی حوصله اش رو هم ندارم!! البته اگه شروعش کنم و جذاب باشه که دیگه هیچی و مطمئن باشید که حتی یک کلمه از اون رو اینجا نمی نویسم چون اولش نوشته "نقل و چاپ نوشته ها منوط به اجازه کتبی از ناشر است." منم که قانون مدار
----------
عصر یخ یک به نظرم قشنگتر از دوش بود...توی دو فقط بدبخت این سنجابه بامزه اش کرده بود...یه جا هم اونجا که سید حال می کرد وقتی بش احترام می ذاشتن
----------
ترانه ای روی زمین افتاده بود. قناری کوچکی آن را برداشت و در گلوی نازک خود ریخت. ترانه در قناری جاری شد. با او در آمیخت. ترانه آب شد. ترانه خون شد. ترانه نفس شد و زندگی.
قناری ترانه را سر داد. ترانه از گلوی قناری به اوج رسید. ترانه معنا یافت. ترانه جان گرفت. قناری نیز؛ و همه دانستند که از این پس ترانه، بودن است. ترانه، هستی است. ترانه، جان قناری است.
ایمان، ترانه آدمی ست. قناری بی ترانه می میرد و آدمی بی ایمان.
"بال هایت را کجا جا گذاشتی؟"
----------
نه چشم دل به سوئی
نه باده در سبوئی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته ام در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من، هوای گریه با من
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ز من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هرآنکه نزدیک
از او جدا جدا من
----------
اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آن چه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی.
"هر قاصدکی یک پیامبر است"
-----------
:اضافه شده
آخه چرا؟مگه قرار نذاشتیم هان؟پس چرا الان؟الانی که من خودم به اندازه ی کافی فکرم مشغول هست و اعصاب مصاب داره کم کم می ریزه به هم!! نه رسمش نبود...هرچند می دونم اول من رسم رو به جا نیاوردم که تو هم زدی زیر قولت...دیدنش خیلی غیرمنتظره بود برام...اونم بعد چندماه...مگه قرار نبود دیگه نبینمش؟می دونم می دونم تقصیر خودمه که...اه...لعنت به این زندگی...لعنت به این دوسالی که حالا که فکرشو می کنم میبینم اشتباه اومدم...دوسال اشتباه!...دور برگردون هم نیست...عقب عقب هم نمیشه رفت...پس دیگه فرقی نمی کنه...من که اشتیاقی به مقصد این را ندارم...پس فعلا می ایستم...اگه هم بخوام ادامه بدم..یواش می رم...شاید این تصمیمم هم دیوونگی باشه...شاید بعدا باز هم پشیمون شم...نمی دونم...یه بار تیتر مطلبم رو زده بودم "بالشی نرم از وجدان پاک" حالا اصلا اون حس رو ندارم
شنیدی به یکی میگن چرا پریشان احوالی؟

چهارشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۵

.::دل جغد پیر شکست::.

...سلام
قبلا گفته بودم اینجا یه نوع خودسانسوری حاکمه
ولی الان واقعا...خیلی زیاد...به قول فرزاد حسنی درست درمون
دلم می خواست واقعا با اسم مستعار می نوشتم...یعنی هیچ کس نمی شناخت منو
...تا حالا چیزای خیلی زیادی رو ننوشتم به همین خاطر ولی
زیاد مهم نبوده یا خیلی حساس نمی شدم
...ولی الان کاش...می خوام بگم ولی نمی شه...دارم منفجر می شم
...شاید اسم سایت رو عوض کردم...با یه اسم دیگه ادامه دادم...شاید
----------
خیلی بده که درد دل خیلی ها رو بشنوی و اگه بتونی کمک کنی ولی نتونی یکی رو پیدا کنی که بتونه به درد دل تو گوش کنه حتی اگه نتونه کمک کنه
----------
ستاره ها گرفته ام در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
هوای گریه با من
----------
به نظر من نمیشه یه نفر رو پیدا کرد که بش اعتماد کامل داشته باشی
من هرکس رو از یه نظر قابل عتماد می دونم(اگه باشه)یعنی اعتماد رو باید قسمت قسمت کرد...هر قسمتش رو پیش یکی گذاشت...مث اسناد لانه جاسوسی که ریش ریش شد...یه قسمت هاییش رو هم باید پیش خودت نگه داری...از اون جهت که به نظر من هیچ کس قابل اعتماد کامل...تأکید می کنم، اعتماد کامل...نیست اگه کسی بخواد همه چیز رو بفهمه باید بشینه اینا رو بذاره کنار هم مث یه پازل که البته پازلیه که چندتا قسمتش دست خودته...مث این جورچین ها بودکه یتیکه نداشت باید درستش می کردی...همونجوری
----------
فوران آتشفشان در اکوادر...سونامی و زلزله در اندونزی...سیل در چین...رانش زمین در کره جنوبی...طوفان و گردباد در کانادا...همه اینا همزمان...به نظر من اینا خشم زمینه...از جنایاتی که داره روش انجام می شه و این روزها شدت گرفته
----------
روی پیشخون، کتابها رو روی هم چیده بود...اسم یکی از کتاب ها توجهم رو جلب کرد
!زنان و دختران خوب به بهشت می روند، دختران بد به همه جا

شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۵

.::و هر بار که می روی، رسیده ای::.

...سلام
اول از همه اینکه
تولد حضرت فاطمه زهرا(س) مبارک
روز زن و روز مادر بر تمامی زنان و مادران ایران زمین مبارک
روی بالایی کلیک کنید...شرمنده نرسیدم برا امسال یه چیز نو بزنم...
البته این رو امروز درست کردم...رنگ آمیزیش هم کار خودمه به خدا!البته من هیچ وقت خوب رنگ نمی کردم!...بانوی ایرانی کلیک کنید
----------
معدود زنانی بوده اند که یک شاخه از نهال وجودشان را به باروری و تجلی نشسته اند. نام آسیه را در دستهای شهامتش حک کرده است و نام مریم را چشمهای قداستش و حتی نام خدیجه را قلب رأفتش. اما...
!فاطمه،فاطمه است
"و عزتی و جلالی انی ما خلقت سماء مبیَنه و لاارضا مدیحه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیءه و لا فلکا یدور و لا بحراً یجری و لا فلکا یسری الاَ لا جلکم و محبتکم."
وجود او بزرگترین و کافی ترین فلسفه آفرینش زن است همچنانکه وجود خاندان او بهانه خلق آفرینش.
برای او همین افتخار بس که خداوند به پالایشش همت گماشته است و پاکی را در وجودش به ودیعت نهاده است.
انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
او مظهر عطوفت خداوند و سمبل رأفت و مهر الهی است.
!مگر نه ینکه در محشر مفتاح جنت در دستان مبارک فاطمه است و اذن دخول بهشت؛ رضایت و محبت اوست؟
"خدا کند تو بیایی، سید مهدی شجاعی"
----------
برادران زیادی به ما دعا کردندد
عا قبول
ولی می شود دعاها سنگ؟!(البته کار از سنگ گذشته)
----------
الان باید به جهان گفت چند میگیری گریه...نه نه...بهتر بگیم چند میگیری ناراحت بشی؟
!آتش،گلوله،خون،نابودی،آوارگی،تجاوز،جنگنده،بمباران و سکوت
یعنی واقعا خاک بر سر این کشورهای عربی...اینا که به جای اینکه بگن کشورهای مسلمان همیشه گفتن عربی...حالا به انش هم کار نداشته باشیم...یعنی واقعا...اه...البته هم اینا هم کل جهان حق دارن خفه خون بگیرن...چون درصد بسیار زیادی از اقتصاد جهان تو دست همین صهیونیست هاست...سازمان ملل و شورای امنیت هم که اگه نباشن سنگین ترن...بیانیه دوخطی می دن اونم با کلی بحث و جدل که ان رو هم ندن!...از طرف های دعوا می خوایم کارای بد نکنن، همدیگرو نکشن،به طرف هم چیزای بد پرتاب نکنن،نمیگی بخوره تو چشش؟حزب الله لبنان که یه جورایی(بیشتر از یه جورایی!)مال ایرانه...همین سیدحسن نصرالله تو قم درس خونده!...اگه از لحاظ نظامی هم بخوایم بگیم فرمانده های ارشدشون تو سپاه آموزش دیدن یا اگه بخوایم به قبل تر برگردیم...شهید چمران جنگ نامنظمم رو اول تو لبنان شروع کرد بر ضد صهیونیستها...خلاصه اینا گوش به فرمان ایرانن...فعلا اینجوری که معلومه منتظرن یه وساطت بشه که جنگ بزرگی صورت نگیره(چون در اون صورت ممکنه به ایران هم کشیده بشه) فعلا فقط کری می خونن...البته احتمال زیاد فردا پس فردا اروپایی ها یه کاری می کنن اسراییل بشینه عقب چون قیمت نفتت داره به شدت بالا می ره...تا ببینیم چی می شه...نحن قادمون!
اگه می خواین یه کاری کنین برضد صهیونیست یه نتیجه داشته باشه یکم...می تونین یه کار کوچولو بکنبن...کالاهایی که اصلیتشون صهیونیستیه تحریم کنید...هنوز لیست کاملش رو گیر نیاوردم...ولی فعلن همینایی رو که مطمپنم رو می گم...نوشابه های کوکاکولا میراندا...پپسی...فانتا رو نخرین...قبلا هم دلیلشون رو گفتم...بازم اگه بخواین می گم...نه اصلا بذار یه بار دیگه بگم
میراندا زیر مجموعه ی پپسیه...حالا پپسی یعنی چی؟(حروف اول کلمات رو بذار کنار هم
Pay Each Penny Saving Israel
فانتا هم زیر مجموعه ی کوکاکولاست، آرم کوکاکولا رو اگه توی آینه نگاه کنین...یه چیزی به عربی نوشته
یکم دقت کنین
لامحمد لامکه
حالا دیگه خود دانی...اگه خریدی بدون که پولش می شه یه تیر که سینه ی یکی مث تو رو می شکافه
----------
کتاب "روی ماه خداوند را ببوس"رو تموم کردم...در نوع خودش قشنگ بود...یه جورایی بد آدم رو تو فکر فرو می بره
خیلی سعی کردم تا بتونم یکم از متن کتاب رو بنویسم...ولی حیفم میومد...آخه هرجاش رو می خواستم بنویسم یه چیز دیگه بعدش میاد که کاملش می کنه...ولی خوب یکمش رو می نویسم:
می گویم:"این که در اعماق اقیانوس ها جان داری باشه یا نباشه، این که فضا متناهی باشه یا نباشه و یا اینکه در سیاره ی دیگری به غیر از زمین حیات وجود داشته باشه یا نه، ذره ای در زندگی من تأثیر نداره. اما بود و نبود خداوند برای من مهمه.اگه خداوندی وجود داشته باشه، مرگ پایان همه چیز نخواهد بود و در این شرایط اگه همه ی عمرم رو با فرض نبود او زندگی کنم دست به ریسک بزرگ و خطرناکی زده ام.من این خطر رو با تمام پوست و گوشت و استخوان م حس می کنم."
...وقتی پایین می آییم مهرداد موهاش رو جلو آینه آسانسور صاف می کند و می پرسد:"اگه خداوندی نباشه چه طور؟"
-"اگه خداوندی در کار نباشه مرگ پایان همه چیزه و در آن صورت زندگی کردین با فرض وجود خداوند که نتیجه اش دوری جستن از بسیاری لذت هاست با توجه به این که ما فقط یک بار زندگی می کنیم، واقعاً یک باخت بزرگه."
----------
چند روزیه دارم به این فکر می کنم که شاید یکی از مهمترین تصمیم هایی که گرفتم اشتباه بوده...من چرا رشته ریاضی رو انتخاب کردم در حالی که الان هرچی فکر می کنم به هیچ کدوم از رشته های دانشگاهیش علاقه ای ندارم...چرا نرفتم انسانی؟درسته انسانی عربیش زیاده ولی این به ریاضیه ریاضی(!) در!...چرا نرفتم هنر یا گرافیک؟...نمی دونم...شایدم تصمیم درستی بوده...نمی دونم...اصلا نمی دونم...شاید...شاید...شاید...
----------
یکی می گفت تو دوکلوم حرف حساب می زنی...یکی دیگه می گفت به فلانی گفتم فقط تو با فکر می نویسی...
اول بگم که خیلی ممنون...نظر لطفتون و این حرفا!!! بعدشم جدا از اونکه خواهش می کنم هندونه زیربغلم نذارید، میخوام نظر خودم رو بگم
به نظر من هر کس با توجه به علایق و سلیقه اش می نویسه...پس این دلیل نمی شه که اگه از نوشته های کسی خوشمون نیومد بگیم بی فکره! باید در نظر داشت که اون کسی که اینا رو می نویسه...به نظر خودش خیلی خوبه...هست پس می نویسه...بیایم یکم به افکار،سلایق و اعتقادات هم احترام بذاریم...البته تو این دنیایی(سایبراسپیس) که هیچ حساب کتابی نداره درخواست خیلی سختیه
----------
با خیلی از چیزایی که توی این متن نوشته شده موافقم کلیک کنید

شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۵

.::ما همه آفتابگردانیم::.

...سلام
یه کنکور باحالی دادم که نگو...شبش تا ساعت4صبح داشتیم (من و پسر عموم)فیلم نگاه می کردیم...بعد تا ساعت هم خواب بودیم...کلا حالی به حولی بود...این همه را رفتم ماهشهر فقط یه بیسکویت دادن نامردا یه آبمیوه می ذاشتین روش...ولی خداییش امیدوار شدیم همه...ما که نخونده و برا مسخره بازی(!!!)رفتیم کنکور دادیم...به نسبت خوب دادیم کنکور رو...یه بنده خدایی بود از سال 72تاحالا میومد کنکور بده...هنوز قبول نشده بود...همه اونجا می شناختنش دیگه:دیآها...یه فیلم دیدم...اسمش هات چیک بود...هرچند کمی تا قسمتی ابری بود ولی از خنده دل درد گرفته بودیم همه...معدل نوزده و نود صدم یعنی چی؟کسی می تونه این رو ترجمه کنه؟مگه دبستانه:دی
-------------
برزیل هم که گند زد رفت...اینا هم شده بودن مث ایران...یه علی دایی داشتن به اسم رونالدو...یه علی کریمی به نام رونالدینهو مربی شون هم که مث برانکو محافظه کار بود و تعویض های الکی...و از الان باید بگیم برزیل آبادانته!!!...ولی خوب حالا ایتالیاست که می تازد من فقط به خاطر گتوزو طرفدارشم فقط!...برد ایتالیا مقابل آلمان خیلی حال داد خیلییییی
-------------
لبخند مارا دونا و گریه های خدا
-------------
اون لینک پست قبلی عکسش نمیومد ولی این فکر کنم بیاد کلیک کنید
خدا رو شکر این یکی دو ماه بیشتر اینجا نیس ولی خوب خیلی حال می ده...لازم نیست حتما باید پشت میز بشینی هرجا که هستی باشی کامپیوتر در کنار توست!!! ولی یکی دو ماه دیگه میدیمش خواهرم...منم از اینا می خواااااااااااام
-------------
خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت:"یادت می آید تو را با دوبال و دو پا آفریده بودم؟زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی. راستی عزیزم، بال هایت را کجا جا گذاشتی؟
انسان دست بر شانه هایش گراشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.آن وقت رو به خدا کرد و گریست.
-------------
آآآی ملت من تهدید شدم...حالا چی بوده بماند...من می ترسم:(...این یه تهدید بده...چه یهویی هم!!!...من طاقتشو ندارم...نه نه نه
-------------
اصلا کی گفته زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه ی نو! زندگی یعنی کهنگی من و تو! یعنی مردگی! زندگی یعنی تکرار یک مکرر!
چیه قبول نداری؟!خوب، پس زندگی یعنی مد نو، آپارتمان نو، ماشین نو! زندگی یعنی امروز با دوستت چهارساعت پای ماهواره فیلم ببینی! چرا اخم می کنی؟دروغ که نگفتم؟! راستی این دور و تسلسل تا کی؟!! فکر می کنی چرا آدم ها باید صبح زود با عجله از خواب بیدار بشن، صبحانه بخورن، سوار ماشین بشن، بچه ها شون رو سر راه به مهدکودک تحویل بدن، توی اداره کارت بزنن یا توی مغازه مشغول به کار باشن و عصر با خستگی تمام توی ترافیک برگردن، شام بخورن و پای تلویزیون، ویدیو یا ماهواره خوابشون ببره!؟ در این میان تکلیف روزهای تعطیل هم معلومه دیگه...
یا میهمانی دوست و فامیل، یا بیرون شهر یا تا آفتاب بره وسط وسط آسمون خواب و بعد از آنها هم بچه هاشون همون کارها رو تکرار می کنن. انگار همیشه برای یک سری کارهای یکسان کوکشان کرده اند.مثل رباتها!
وای که این انسان چقدر تکراری است! نه؟
ناراحت نشو! البته جور دیگری هم می شه فکر کرد.بله! همه ی دنیا هر روز در حال پیشرفت و تجدد است این آدم ها هر روز در ظاهر در حال نو شدن هستند و تو می توانی به زرق و برق مغازه های لوکس و اجناس شیک آنها، به انواع ماشین های جدید توی بورس و انواع پارچه های رنگارنگ و ... دلت را خوش کنی و فکر کنی زندگی چقدر زیباست!ا
می تونی چشماتو ببندی و به هیچ چیز فکر نکنی. مثل خیلی از آدم های دیگه که چشم هاشون رو نبسته اند ظاهرا اما همیشه یک طرف دیگه رو نگاه می کنند و به اصطلاح همیشه در کوچه ی علی چپ اند! یعنی که ما ندیدیم!ا
عده ای پنبه در گوشهاشون می گذارند تا صدایی نشنوند و یک عده دیگراحتیاج به پنبه ندارند اصلا گوششان به حرف کسی بدهکار نیست!ا
یک عده هنرشان جنباندن دهانشان است و نه دست و پاهایشان و عده ای دیگر هم برای دهانشان زیپ دوخته اند نکند فکشان خسته شود و بعضی فقط وقتی پای منافعشان در میان است دهانشان باز می شود!ا
:اما
خدا نکند به قلب کسی مهر "باطل شد" بخورد(مهر ختام*)! آن هم نه یکبار، قلب که قفل خورد دیگر کاری از چشم و گوش بر نمی آید و آن وقت به آن ها خطاب مب رسد وای بر غافلان که برای آنها قلب هایی است که با آن نمی اندیشند و چشمی که با آن نمی بینند و گوشی که با آن نمی شنوند!**ا
سوره ی بقره، آیه ی 7*
سوره ی اعراف، آیه ی 179**
-------------
این متن آخر خطاب به فرد خاصی نیست و کلی نوشته شده

یکشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۵

.::چه سکوتی::.

...سلام
یه ماجرای تلخ
دقت کردین اکثرا موقع جام جهانی و المپیک این اسراییل هر غلطی دلش می خواد می کنه؟دی حالی که همه سرشون به مسابقه ها گرمه و خبر روز خبر بازی هاست؟
ماجرای این دفعه که دیگه خیلی جالبه...مث یه جوکه،یه جوک تلخ
هشت وزیر،معاون نخست وزیر و بیش از هفتاد نماینده ی مجلس فلسطین ربوده شدند!!!!!! مسخره
سیاست جدید حماس قابل تقدیره
قبلا گردان های الاقصی عملیات شهادت طلبانه داخل شهرک های صهیونیست نشین می کردن که این بهانه ی خوبی بود برای رسانه های غربی که مسلمونها رو تروریست نشون بدن...ولی الان حماس راه حزب الله لبنان رو در پیش گرفته
حزب الله با نیروهای نظامی اسراییل می جنگه...ایر وکشته ها هم همه نظامی هستن...پس کسی نمی تونه بگه مردم بی گناه رو کشتن!...حزب الله اسرای خودش رو در مقابل یه جسد اسراییلی تحویل می گرفت ومی گیره...این نشون می ده اسراییل روی اسراش خیلی حساسه همینطور که همین اسیر کردن یه سرجوخه ی اسراییلی بهانه رو برای حمله دستشون داد
ولیاز اون طرف جبهه ی فتح که یکم بیش از حد دیوونه است
!!!!!!!!!!!!!!!محمود عباس می ره با اولمرت رو بوسی می کنه
آدم این رو کجای دلش بذاره آخه
--------------
خوشکله؟
این فایل رو بگیرین...سه یا دو رقم اول بارکد روی هر کالا نسونه ی کشور سازنده اش هست...توی این فایل کد شناسایی کالای ساخته شده ی تمام کشورها نوشته شده...اینجوری می تونین جنس تقلبی رو از اصلی تشخیص بدین و بدونین هر کالایی رو که خواتین بدونین ساخت چه کشوریه...برای مثال کد ایران 626 هست
--------------
یه چیزهایی هست می خوام بگم...ولی نمی دونم چرا جلو خودم رو می گیرم...اصلا دوس ندارم کدورت پیش بیاد-
جریان این اشیای عتیقه رو که حتما شنیدین...همونایی که پیش دانشگاه شیکاگو امانت بوده...حالا می خوان بدن اسراییلی ها...حالااینم بشنوینمنم یه چیزی دست یکی دارم می شه بش گفت لوح(دلیل بر شی ء یا عتیقه بودنش نیست)که یه بار خیانت در امانت شد که با تذکر اینجانب مرتفع گردید ولی هنوز استرداد داده نشده...حالا فکر کرده من نمی خواستم ...
هیچی بیخی
-------------
You
you`re not aware
that we`re aware
of your despair
dont show your tears
to your oppressor
dont show your tears
try not to cry
little one
you are not alone
i will stand by you

try not to cry little one
my heart is your stoneس
i will throw with you

...
Ayn Jalut where David slew Goliath this vry same place that we be at
passing through the stand of times this lands been the victim of counless
of crimes from
Crusaders and Monglos, to the present aggression
now wevwn a crueller oppression if these walls could speak imagine what
would
they say for me in this path that I walk on there`s only one way,
bullets may kill, bones may break, still throw stones like David before me and I say...