شنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۵

.::اشک باید راز دار باشد::.

...سلام
خوب اول بریم سراغ حرف های خومونی تا بعد هم بریم سر حرف رسمی!س
اول بگم که این پست شاید از خیلی از پست هام طولانی تر باشه...چون فکر نمی کنم توی 10روز آینده وقت پست دادن داشته باشم این پست طولانی شد...در اصل هر کدوم از قسمت های اصلی این پست، خودش یه پست جداس...ولی به علت نبود وقت یه جا نوشتم
آهنگ از کرخه تا راین(8 ترک) و دوتا آهنگ دیگه رو به بخش موزیک های فیلم اضافه کردم...خواستین دانلود کنین
از اینا خریدم
دعا کنین تو این چند روزه یه رعد و برقی بیاد بزنه به من یا پودر شم(!) یا یه تکونی به این مخ من بده
با مزه ترین کامنتی هم که از اول وبلاگ نویسیم داشتم اولین کامنت پست قبل بود! :))س
دوربین ه درست شد...فقط خدا کنه تو محرم نیارنش...پارسال عکس نگرفتم...ناراحت شدن از دستم...خوب عکاسی رو وقتی می دونم سوژه هام چی می تونه باشه و باهاس کجا بایستم دوست ندارم...خدا کنه نرسه...حداقل امسال یه بهونه داشته باشم!...کار اصلی من هم که از شب پنجم شروع می شه...نه بابا من چیزی نمی خونم!...داداشم می خونه...البته امسال 5شب اول نیستش...هر چند اونایی که روی صدای داداشم کار کردن هم از دستم شاکین...می گن تو صدات خیل یبهتر از اونه ولی روش کار نمی کنی...خوب دوس ندارم!س
خوب یکم حرف چیزی بزنیم!س
این دور و ور داره جدی جدی یه اتفاقاتی میفته...اول امریکا 20هزار نیرو می خواد بیاره...یه ناو هواپیمابر با 80تا هواپیما هم حرکت داده به طرف خلیج فارس...انگلیس هم یه ناومین روب رو به خلیج فارس اعزام کرده که فقط برای مین روبی مرزهای ایران کاربرد داره...بعد از این ور...بعضی از کسایی که قبلا پست نظامی داشتن (مث محسن رضایی) نامه می نویسن که می خوایم برای دفاع از کشور به مسئولیت قبلیش برگردیم...بعد لاریجانی به مراجع دیدار می کنه...امروز هم که دیگه این امریکائیها شورش رو در آوردن و حسابی آسمون آبادان رو با جنگنده هاشون خط خطی کردن...خدا به خیر بگذرونه!س
----------
کف می کنییییییییییییم!س
به طور وحشتناکی کف می کنییییییییییم!س
حالا بماند...فقط اینجا نوشتم تا ثبت شه!س
----------
چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خپاره قلب چند نفر را می درد؟
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سؤال ها جواب ها قرار گرفته ایم؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود؛ از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.س
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه شهید شده و در آن جا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:س
نبرد تن به تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تاک له می شود؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟
گلوله ای از دوشکا به سرعت اولیه ی خود از فاصله ی هزار متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می کند، حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟
کدام گریبان پاره می شود؟ کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
توانستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر نمی توانید، این مسئله را کمی با دقت بیشتر حل کنید:س
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود؛ معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره ی له شده بیرون کشید؟ چگونه باید آن ها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم. چونه مب توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه ی کتاب لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شاخ دکتر یا آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟
کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره نگرفتن؟ دات را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه ی فوق دکترا؟؟
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پرکشیدن، پرستو شدن
ای پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟
ای دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!...س
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده ی کودکی را تر کنی و آنگاه که قطره ای نم یافتی؟ با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟ اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! س
اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لا اقل حرمله مباش!س
که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.س
من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد...پس بایید حرمله مباشیم...س
دست نوشته ای از شهید احمدرضا احدی - رتبه ی اول کنکور پزشکی سال64(ساعتی قبل از شهادت)س
----------
تغییر کردن، و پیرامون خود را تغییر دادن، تنها راه ممکن برای ثابت ماندن و ماندگار شدن است.س
ما می توانیم دنیا را عوض کنیم؛ اما، اول از همه، باید خودمان را عوض کنیم. مرکز تغییراتی که می خواهیم صورت دهیم، خودمان هستیم! هرتغییری که از هر جای دیگری آغاز کنیم، قطعاً به شکست خواهد انجامید.س
خویشتن را دریابیم: علیکم انفسکم...س
طلسم ها را بشکنیم و، خودمانی تر زندگی کنیم. چه مانعی دارد اگر مردم بدانند که ما کاستی هایی -هم- داریم!؟
همین حالا، دست به کار شویم.س
همه ی حرف عاشورا این است، که طور دیگری هم می توان زیست؛ طور دیگری هم می توان بود؛ و طور دیگری هم می توان شد؛ که یعنی:س
فراخوانی همگانی، رویارویی انسان و جهان، برای شدنی، دیگرگون!س
حکایت "وقت"، حکایت "برق" است: عین مو، باریک؛ و عین شمشیر تیز!س
اگر راه و رسم همراه شدن با "زمان" را فرا نگرفته باشیم، ما را -نیز- همچون همگان، زیر پای خود، می گذارد و می گذرد.س
این پا و آن پا کردن، دست روی دست نهادن، و امروز و فردا کردن، بود و نبود آدمی را، بر باد می دهد!س
زمان منتظر هیچ کس نمی ماند.س
ما می توانیم همان انسانی باشیم که در یک نیمروز، راهی شد و از پیچ و تاب سرنوشت غامض خویش گذشت. از دل سیاه و کینه زار سپاه خصم بیرون زد، و خود را به حریت و نشاط رهایی و کبریایی حسین رسانید. جوشید؛ خروشید؛ موج برداشت؛ بالید؛ تراوید؛ بر رهایی، چنگ انداخت؛ آب شد؛ آزاد شد و حر.س
در یک نیمروز؛ از خاک، تا خدا!...س
----------
سرخ
هم که می نویسم عاشورا
باز هم کمرنگ است
تشنه است انگار به جز به خون تازه در بستر کلمات آرام نمی گیرد
عاشورا واژه نیست،س
شجره نامه ی پرندگان مهاجری است که بال به آتش گره زدند
و در امتداد اشاره ی انگشت صبح کوچیدند
کوچی همیشه، سفری هماره
عاشورا واژه نیست،س
فرصتی است برای کلماتی که از شهادت جا مانده اند
کلماتی که برای شهید شدن آماده اند
کلماتی که از احد جا مانده اند
کلماتی که در مسجد کوفه گریسته اند
کلماتی که روی نیزه رفته اند...س
نه! عاشورا واژه نیست،س
آخرین ایستگاه زمین است به مقصد آسمان...س

یکشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۵

.::بادبادک::.

...سلام
فکر کنم دارم دوباره دلم رو بدست میارم...یا نه...یه دونه جدیده...اون یکی که باطل شد رفت...فکر کنم دارم دوباره میارمش سر جاش!س
خوب...این رو از کجا فهمیدم؟...خوب یکم اموشنالم داره بر می گرده به حالت عادی...بعد کلی وقت از شنیدن صدای خنده ی دودوست از پشت تلفن حس خوبی پیدا کردم...اینقدر این چند وقته این حس رو نداشتم که وقتی پیداش کردم نمی دونستم چیه...واسه خودمم عجیب بود...به شکرانه اش...اونش به خودم مربوطه!س
فقط خیلی خیلی ممنونم از کسی که غیرمستقیم و شایدم ناخواسته با گفتن 35 کلمه(با احتساب حروف ربط) باعث این چیز(کلمه ی مناسبش در واژگانم نیست) شد
نمی دونم چرا ولی دوباره رفتم کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" رو برداشتم و این بار به صورت پراکنده خوندم...بعضی جاهاش رو البته...خیلی جاهاش رو دوست دارم...یه قسمتش رو که شاید به حال الانم می خوره رو توی همین پست می خونید...یکم صبر داشته باش!س
ذهنمم وبلاگی شده...چیزایی که تو ذهنم می گذره رو هم پست بندی میکنم...الته اونجا با کتگوری...س
می شه گفت تو این چندتا پست اخیر موقع نوشتن پست یه سری چیزایی رو که می خواستم توی پست بعدی بگم رو همون موقع می دونستم...شاید به نظر بعضی ها بد بیاد...ولی به نظر خودم خوب ه...چون نشون می ده ذهنم آروم تر شده...دقت کنین پست ها هم یه خورده جمع و جور تر شده!س
----------
*اِنّی اَنَا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوی
* وَ اَنَا اختَرتُکَ فَاستَمِع لِما یُوحی

همانا من پروردگار تو هستم. کفش هایت را از پا بیرون آر که تو در وادی مقدس طوی هستی و من تو را برگزیده ام، پس به آنچه وحی می شود گوش بسپار
سوره ی طه / آیه های 12 و 13
خیلی دوس دارم این رو...خوش به حال موسی!س
خوش به حال ما!س
البته اگر همت گوش سپردن و عمل کردنش را داشته باشیم
----------
چه با شتاب آمدی! گفتم برو! اما نرفتی و باز هم کوبه ی در را کوبیدی. گفتم: بس است، برو! گفتم: این جا سنگین است و شلوغ. جا برای تو نیست. اما نرفتی. نشستی و گریه کردی. آن قدر که گونه های من خیس شد. بعد در را گشودم و گفتم: نگاه کن چه قدر شلوغ است! و تو خوب دیدی که آن جا چه قدر فیزیک و فلسفه و هنر و منطق و کتاب و مجله و روزنامه و خط کش و کامپیوتر و کاغذ و حرف و حرف و حرف و تنهایی و بغض و زخم و یأس و دل تنگی و اشک و آشوب و مه و مه و مه و تاریکی و سکوت و ترس و اندوه و غربت در هم ریخته بود و دل گیجِ گیج بود. و دل سیاه و شلوغ و سنگین بود. گفتی: این جا رازی نیست! گفتم راز؟ گفتی من رازم. و آمدی تا وسط خط کش ها. بعد چشم هات از میان آن قاب سبز جادو کردند و گویی توفانی غریب در گرفت. آن چنان که نزدیک بود دل از جا کنده شود و من می دیدم که حرف ها و فلسفه ها و کتاب ها و خط کش ها و کاغذها و یأس ها و تاریکی ها و ترس و آشوب و مه و سکوت و زخم و دل تنگی و غربت و اندوه، مثل ذرات شنِ در شن زار، از سطح دل روبیده می شدند و چون کاغذ پاره هایی در آغوش توفان گم می شدند. خانه پرداخته شد. خانه روشن شد و خلوت و عجیب و سبک. و تو در دل هبوط کردی. گفتم: چیستی؟ گفتی: راز!س
"روی ماه خداوند را ببوس- مصطفی مستور"
----------
غرق در لبخند معصومانه ی یک کودک
----------
لطفاً بگو:س
چه می شوند استخوان ها و گوشت ها؟
خاک!س-
و خاک ها و جمجمه ها؟
شاید زغال، شاید نفت!س-
و نفت ها؟
دلار-
دلارها؟
باروت!س-
چه می شوند چشم ها و نفس ها؟
باران!س-
و سنگ ها و میزها وعصاها؟
خاکستر!س-
و گریه ها و خاطرات و غزل ها؟
طوفان!س-
چه می شوند شهیدان؟
شعر!س-
چرا سکوت کرده ای! بگو چرا فقط از شهید شعر مانده است
----------
واسه اینکه نمی خوام این پست سیاسی بشه از اظهار نظر درباره ی جریان حمله ی آمریکا به کنسولگری ایران خودداری می کنم و نظرم رو واسه خودم نیگه می دارم! :دی...س
----------
محرم داره می رسه...چند وقتی بود دلم خیلی هوای محرم رو داشت...این ماه واسه من خیلی فرق می کنه...ممکنه تو ماه رمضون خیلیا روزه نگیرن...ولی تو محرم همه میان...از همه تیپ آدم...حتی از ادیان دیگه...صدایی که از سیستم ماشینی که تا دیروزش دوپس دوپس بوده به فخری و آهنگران و کریمی و اینا تغییر پیدا می کنه...به احترام حسین(ع)...ولی...واس خاطر همون احترام خون حسین(ع)... دختر پسر بازی هاتون رو بذارین واسه یه جای دیگه...ببخشید اینی که گفتم مخاطبش عام نیس...فقط همونی که این کارس...طرف پا می شه می ره هیئت که چشاش رو یه حالی بده...یه یا حسین بگو حداقل این دهه رو بیخیال شو...اوچیکتیم به مولا
اینا رو هم واسه پیشواز داشته باشین
این اولیش اینم دومیش
پست بعد هم که معلوم شد درباره ی چی ه دیگه

یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

.::نبرد::.

...سلام
خوب بریم سر اصل مطلب...یه مجموعه کارت دستم رسیده به نام "
لایه های پنهان جنگ"(البته اینی که دست من ه گرافیکش یه خورده با اینی که توی این سایت هست فرق می کنه) که بخشی از اون کمکی که 36 کشور، در جنگ ایران با عراق، به عراق کردن رو توش نوشته...40 موضوع رو توش گفته که من لینک 40تاش رو با تیترش می ذارم:س
هراس غرب از رهبری امام خمینی(ره) کلیک کنید
هدف از جنگ با انقلاب اسلامی کلیک کنید
تجزیه ی ایران کلیک کنید
تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست کلیک کنید
آمریکا به بلند پروازی های صدام احترام می گذارد کلیک کنید
آمریکا، اتهام تروریست بودن را از پیشانی عراق پاک کرد کلیک کنید
اعزام نیروی عرب به جبهه های جنگ علیه ایران کلیک کنید
پیوند ماهواره ای امریکا و عراق کلیک کنید
شوروی بزرگترین تأمین کننده ی نیازهای تسلیحاتی عراق کلیک کنید
انگلستان و ساخت شبکه ی پناهگاه های زیرزمینی برای صدام کلیک کنید
فرانسه و اعطای یک بمب اتمی به عراق کلیک کنید
مقام نخست آلمان در توسعه ی تسلیحات شیمیایی عراق کلیک کنید
تجارت غیرقانونی اسلحه با اطلاع مارگارت تاچر کلیک کنید
ارایه مشاوره و کمک به نظامیان عراق کلیک کنید
سوئیس و ساخت کارخانه ی فرآوری اورانیوم کلیک کنید
کمک های شیمیایی و بیولوژیک امریکا به عراق کلیک کنید
مین های ضد نفر ایتالیایی کلیک کنید
فرانسه و فروش جنگنده های میراژ کلیک کنید
گزارشی از سفر رامسفلد به بغداد کلیک کنید
هدیه ای شاهانه برای صدام کلیک کنید
مصر کانالی برای فروش تسلیحات ناتو کلیک کنید
پول، نفت و خاک کویت در خدمت صدام کلیک کنید
بمب خوشه ای کارآمدترین سلاح برای در هم شکستن امواج انسانی کلیک کنید
عملیات سیاه کلیک کنید
کاهش قیمت نفت و قطع صدور نفت ایران کلیک کنید
تحریم ایران کلیک کنید
بلژیک و ساهت پایگاه های نظامی برای عراق کلیک کنید
خمپاره های دو زمانه طرح ولکان کلیک کنید
کمک های آمریکا در جهت پیشبرد برنامه سلاح هسته ای عراق کلیک کنید
کشف دخالت اسپانیا در تولید سلاح های شیمیایی عراق کلیک کنید
همکاری های هسته ای برزیل کلیک کنید
صنایع کاردئون در خدمت صدام و پینوشه کلیک کنید
افزایش اعتبارات بازرگانی انگلیس به دولت عراق کلیک کنید
اعدام فرماندهان کلیک کنید
بازتاب پیروزی ایران در نبرد فاو کلیک کنید
حمایت آمریکا از منافقین کلیک کنید
گزارش سازمان ملل در خصوص کمکهای غرب به برنامه های تسلیحاتی عراق کلیک کنید
فشار آمریکا و برخورد دوگانه یسازمان ملل کلیک کنید
هواپیمای ایرباس ایرانی اولین هدف ناو نظامی وینسنس کلیک کنید
روحیه ی جسارت و شهامت نیروهای ایرانی کلیک کنید
البته می خواستم اونایی رو که به موضوع هسته ایی ربط داره رو خودم تایپ کنم ولی دیدم اینجوری بهتره...عکسهای توش رو هم میبینین :دی
----------
عیدتون هم مبارک!(مناسبتش ولادت حضرت علی(ع) ه ولی خوب چه کنیم تنبل شدم، نمی رسم چیزی دست کنم! )س
----------
این روزها حاجی خورون ه حسابی!س
ین رو روی یکی از کارت دعوت ها نوشته بود:س
با تأئیدات خداوند متعال
سوگند به کعبه که در طواف محو تو گشتم
سوگند به صف که در مروه سیراب تو گشتم
سوگند به میقات که در قیامم همه افتادن بود
سوگند به مشعر که در وعده گاه همه مشتاق پر گرفتند
و اینک حضرت دوست را شاکریم که بر سر سفره ی نعمت الهی ضیافت بندگانش را پذیرا باشیم
خودمونیم یک کلام می شه "حاجی خورون!" ولی کارتش قشنگه :دی س
----------
وقتی می میریم همه می گویند:"رفت به سوی خدا"...در زندگی به سوی چه بوده ایم؟

چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۵

.::شیشه خرده::.

...سلام
خوب...سعی می کنم در مورد یک چیز بنویسم این دفعه...ولی خوب شاید یه دفعه حال کردم چیزای دیگه هم نوشتم!س
----------
جناب رئیس جمهور محبوب خدمتگزار!!!س
راه قدس از هولوکاست نمی گذرد!س
می خواستی بگی توی کشورهای غربی (هم) آزادی بیان نیست؟ درست، نشون دادی چون یکی یکی شون رو دارن محاکمه می کنن...ولی...س
چرا باید این همایش به صورت دولتی و از طرف مرکز تحقیقات وزارت خارجه و در سالن وزارت خارجه و با حضور وزیر خارجه صورت بگیره؟
اصلا به پیامدهایی که داشته توجه کردین؟
بعضی از کسایی که شما دعوت کرده بودین نئونازی بودن نه حقیقت طلب
و از دیدگاه دیگه...هم شخص شما و هم ما ایرانی ها در غرب نئونازی خونده می شیم...چرا؟...چون این اجلاس یه اجلاس کاملا دولتی بود...در صورتی که اگه یکم هوشیاری به خرج می دادین این همایش رو از طرف یک
ترتیب می دادین حداقل انگ نئونازی بودن رو نمی خوردیمNGO
شما یک لقمه ی چرب و نرم تبلیغاتی گذاشتین تو کاسه ی رسانه های غربی که خودشون همینجوری بر ضد ما کار می کنن و چهره ی ایران رو بد نشون می دن...حالا با ربط دادن نئونازی بودن ایران و بمب هسته ای خیلی کارها می تونن بکنن جناب پرزیدنت!س
تا حالا به سایت های خبری و پژوهشی یا نه اصلا یکی از وبلاگ های خبرنگارهای اونور سر زدین؟
برای مثال این یکی از نوچه های اوریانا فالاچی ه
حالا بگذریم...س
مرکز تحقیقات وزارت خارجه هم از همکاری با خیلی از مراکز تحقیقاتی بزرگ دنیا محروم شد!س
خوب اینم یه سوتی روی بقیه ی سوتی ها
یه سؤال دارم...مگه دارندگان سات و وبلاگ خر سرشون رو گاز گرفته که بیان سایتشون رو با این مقررات ثبت کنن؟...اگه ثبت نکنیم چی می شه مثلا؟...تازه اگه ثبت کنیم که قبل از اینکه این اطلاعات به شما برسه می ره آمریکا و تو دست فرماندار نیوجرسی قرار می گیره که...همینجوری تصمیم نگیرین...تا وقتی که هاست توی ایران نداریم همچین کاری غیر ممکنه...واسه اطلاع از سوتی ها و خطرهای این کار اینجا رو بخونید
خوب بازم بگذریم!س
اومدی خوزستان
چند تا از چیزایی که گفتی خوب بود...مثل تاسیس دانشگاه صنعتی...لغو مصوبه ی شورای امنیت ملی مبنی بر عدم سرمایه گذاری های بزرگ در خوزستان...ولی...س
یه چیز گفتی...مردم هم تنشون داغ بود نفهمیدن...اضافه شدن مناطق شهری آبادان و خرمشهر به منطقه ی آزاد...بابا با اعلام شدن منطقه ی آزاد خونه و زمین و اجاره خونه کلی گرون شد...حالا که مناطق شهری هم اضافه شده دیگه واویلا...اون مردم بدبخت هم نفهمیدن داره چی می شه هی هورا می کشیدن(به قول حاجی عمو پورنگ(!) : دست،جیغ،هورا )...فردا که اجاره خونشون چند برابر شد می فهمن...البته واسه اونایی که خونه و زمین داشتن که بد نشد...س
یکی از اثرات دیگه اش اینه که نفس منطقه آزاد رو می گیره این کار...چرا؟ چون تا قبل از این فقط دهکده ی بریم منطقه ی مسکونی بود توی محدوده ی منطقه آزاد و به همین خاطر سریع داشتن بهش می رسیدن و راست و ریستش می کردن...ولی الان چه جوری به بافت قدیمی شهر دست بزنه هان؟ کار فرهنگ سازی که داشت توی دهکده ی بریم انجام می داد هم احتمالا ناتموم می مونه چون باید بودجه ی بیشتری بدن که تمام شهر رو پوشش بده که اونم با اون کیفیتی که داشت پیش می رفت نمی تونه بشه
یه چیز جالب...اول سخنرانیش مثل نازی(توی باغ مظفر) وقتی مظفر رو نرم می کنه...هی به مردم می گه مردم خوب گل عزیز من خاک پاتون من مخلص شما فداکار و از اینا...مردم هم کلی کیفول می شن...س
در صورتی که جناب احمدی نژاد مسئول اجرایی ه و باید ازش بازخواست کرد و طلب بشه...ولی خوب چون ما بین مسئولین و مردممون پیوند عاطفی و مهرورزی هست اینجوری می شه دیگه!س
یه نکته: زمین ورزشگاه تختی آبادان که از تابستون داشتن روش کار می کردن و میلیون ها خرجش شده بود...تازه زیر کشت بود...مجبور شدن برای جلوگیری از وارد شدن فشار زیاد به تاسیسات زیر زمین خاک و شن بریزن روش...دوباره برگشتیم سر خونه ی اول!س
دومین نکته: جناب نماینده ی محترم آبادان یعنی چی هی می گی من جزء پنج نماینده ی حامی احمدی نژاد بودم توی انتخابات، که چی؟ زشته جلوی این همه جمعیت هی پاچه خواری استاندار رو بکنی!س
جناب جزایری هم که یک غلو حسابی کرد...دوست داشتن احمدی نژاد برابر دوست داشتن امام زمان است!!! خو آخه چرا پای امام زمان رو وسط این چیزا می کشین
----------
یکی از دبیرا من رو تهدید به ضرب و شتم کرد!!!س
سر جلسه اومد بالا سرم گفت: می خونی یا من اشتباه فکر می کنم که نمی خونی؟
با پررویی تمام گفتم: نه آقا شما درست فکر می کنین!س
گفت: (حرکت دست هم داشت این تیکه) دلم می خواد همچین بزنم تو گوش ت که از توش آتیش در بیاد!!! که تو یکی چرا نمی خونی
منم هرهرهرهر خندیدم :دی
----------
از اعدام صدام هم زیاد خوشحال نشدم...چون با مرگش خیلی چیزا ناگفته موند...به خاطر خیلی جنایت هاش محاکمه نشد...این نوع اعدام به نظر من واسه اون کم بود...تازه دوست داشتم با همون قیافه ی بعثی اعدام بشه نه با این قیافه...بازم امریکا کار خودش رو کرد...این قذافی هم که خله توی لیبی سه روز عزای عمومی اعلام کرده!...الجزیره و العربیه هم که دارن مظلوم نمایی می کنن و ربط می دن به ایران و دری وری گوویی درباره ی ایران...سکوت و ناراحتی شیخ های کشورهای عربی هم واسه این ه که می فهمن یه روز که مث صدام مهره ی سوخته بشن همین بلا سرشون میاد
----------
واسه اینکه یکم مشغول بشین، متن پایین حواسم نبود کیبورد انگلیسیه نوشتم...بشین ببین چی نوشتم!س
f,nl lkjzv rnlhj cdv fhv,k jh ;i fdhd \h fbhvd j, ngl Hv,l
----------
من گفتم چشام تر شد ولی اون ضربه ی آخر بود...می شه گفت روزهای سختی واسه همه مون بود...آسمون کلاسمون (که خدا رو شکر برگشت) از یه طرف...جریان مدرسه از یه طرف...اذیت شدن اون از یه طرف...کار آخرش دیگه ضربه ی آخر بود
----------
اسماعیل ت رو قربانی کردی؟
----------
یه محیط دو نفره ی توپ...سعد آباد وقتی برف داره میا د یا اومده باشه...ساعت 2 که خلوت باشه...دیوونه اگه می تونی بری واسه حال خودت هم که شده دست یکی رو بگیر برو حال میای
دوربینم هنوز درست نشده...با خراب شدن دوربینه تو سفر نمایشگاه عکس هم پرید :(
----------
این عکس مال تیم فوتبال شاهپوری آبادان در سال1936...تازه 1932 و قبل ترش رو هم دارم...حالا بشنو
نفر دوم ایستاده از سمت راست مرحوم(!) بابا بزرگه من ه!:
:))از اینجا نتیجه می گیریم که فوتبال نمی تونه ارثی باشه
----------
پست بعدی چیز جالبیه...جدی...زیاده نمی شه بزنم تنگ این یکی...ولی بعدی رو حتما بخونید :دی