سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۴

.::به خدا می آید::.

...سلام
هدیه من به شما همراه با تبریک این عید بزرگ
ما در روز تولد تو، به امید تولد دوباره خویش، جشن می گیریم، تا شاید در این تولد مسرور بتوانیم زنجیرها را بگسلیم و آغل ها را که برایمان آذین هم بسته اند، فراموش کنیم و تو را حاکم بگیریم
!ای سایبان شوق
ما رنج هایی در دل داریم و زخم هایی بر سینه و زنچیرهایی بر خویش.بگذار با تو بگوییم، که ما زنجیری خویشتن هستیم، خود را با دست خویش بسته ایم.ما هنوز هم رهسپار پس کوچه های گنگ و بن بست های حکومت ها هستیم، حکومت هایی که آغل ها را برایمان آذین بسته اند و ما را که اغنامشان هستیم از سرچشمه ی انسان شدن تبعید کرده اند
...آیا امید تولدی هست، ای تولد بالغ تاریخ
ما خود را از منتظران حساب کرده ایم و جای حرفی باقی نگذاشته ایم.در حالیکه حرف ها بسیار است و می توانیم خود را دوباره ارزیابی کنیم.لااقل تا این قدر که اگر در متن عدالت و رفاه و حتی آزادی و آگاهی و عرفان، نشستیم.آیا انتظارمان برآورده شده و دیگر مهدی را نمی خواهیم؟و انتظار قائم آل محمد زا نداریم؟اگر ما از مهدی تا این مرحله انتظار داشته باشیم، دیگر انتظاری نخواهیم کشید و توقعی نخواهیم داشت
چقدر سعی کردیم امام زمان و مهدویت و فرهنگ و ادب انتظار رو بیشتر بفهمیم و بش عمل کنیم؟چقدر سعی کردیم اماممون رو خوشحال کنیم؟ساده ترینش رو بگم نماز اول وقت...چیزی که اگه بش عمل بشه هم امامت ازت راضیه هم عشقت به اون زیادتر میشه به معنای واقعی...به خودم می گم:تا کی می خوای فقط اسم امامها رو با خط و گرافیک انواع و اقسامشون رو بنویسی و طراحی کنی؟این کارا خوبه...ولی اگه فقط این نباشه...نه؟

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴

.::روسیاهتر از کلاغه::.

...سلام...این تابستون فکر کنم مفیدترین تابستونه این چندسالم بود...البته از نظر درس و این حرفا...دیگه کم کم باید به فکر کنکور هم باشم دیگه...چشم به هم بذارم سال 86هم اومده و اونوقته که سرنوشت زندگی معلوم میشه...هیییی
هوا این روزا خوب شده...یعنی شده 40-41درجه...خوبه بازم...شکر
اگه یه وقت قرار باشه بری مشهد...بعد سراز اصفهان و شیراز دربیاری چه حسی پیدا می کنی؟...یعنی من از اون کلاغ سیاهه هم روسیاه ترم؟...بابا باز اون رفت ولی من...آخه خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
راستی گفتم کلاغ سیاه...راسته که میگن محسن چاوشی مرده؟...من کلیپ فلش امام رضاشو دیدم خیلی خوشم اومد
کتاب کوه پنجم رو خوندم چند وقت پیش...به نظرم از بقیه کتاباش بهتر بود...هرچند بعضی متنهاش که از انجیل یا تورات بود با آیین ما جور در نمیاد...اگه کسی هست که این کتاب رو خونده یه سوال دارم ازش...اگه ایلیا خدای واحد رو می پرسته چرا موقع دعا کردن میگه خداوند خدای من...یا فرشته بش میگه خداوند خدای تو فرمود فلان؟چرا
خدمونیم ولی قضیه صنعت نفت داره وضعش وخیم میشه...از قرار معلوم اگه دیوان عدالت رای به صنعت نفت بده و فدراسیون اون رو اجرا کنه...فیفا بر اساس قانونی که میگه فدراسیونها باید کارهاشون رو در مجموعه خودشون انجام بدن و دخالت مجموعه دیگری رو قبول نکنن،پرونده ایران رو باز میکنه و ممکنه ایران از جام جهانی محروم بشه و این همون چیزیه که چند وقت پیش یه سناتور امریکایی گفت و همه میگفتن داره جوک میگه...ولی الان میبینیم که نه مثکه زیادم چرت نمیگفته...هرچند فدراسیون نامردی کرد در حق آبادان ولی اگه بخواد همچین چیزی پیش بیاد همون بهتر که صنعت دسته یک بازی کنه...روی غرور ملی نمیشه پاگذاشت خوب
راستی خبر بازی ایران با برزیل تو تهران خیلی باحال بود نه؟البته برزیل یه درخواست داره...اونم اینه که بازی تو آبادان برگزارشه...چون اونا هم شنیدن که آبادان برزیلته:دی
بذارین یه جوک هم براتون بگم(البته اد لیستیهای یاهوم اینو خوندن قبلا): یه روز یه موتوری با سرعت می خوره به یه گنجیشک، گنجیشکه بیهوش میشه میفته روی زمین،گنجیشکه رو بلند مکنن میذارنش توی قفس،وقتی به هوش میاد
یبینه تو قفسه؛میگه:موتوریه مرد؟!؟!؟(البته احتمالا گنجیشکه آبادانی بوده):دی
برنامه مهاجران رو میبینید؟اون دفعه یه مهندس طراح معمار رو نشون میداد به نام آقاقی دانشگر که توی اترش زندگی میکنه...این آقا طراحی ساختمون مرکز تجاری تهران رو که بزرگترین مرکز تجاری خاورمیانه میشده رو در دست داشته و حتی طراحیش رو هم تموم کرده بود و دموهای کامپیوتریش رو هم توی برنامه نشون داد...این مرکز قرار بوده با سرمایه گذاری اتریش و یکی از تجار دبی درست بشه که شورای شهرتهران با اون مخالفت میکنه...ولی اگه ساخته میشد چی میشد...ساختمونه خود به خود تغییر حالت پیدا میکرده که روزنامه شرق هم به اون لقب قالیچه پرنده داده بوده...خواستین برین اینجا سایت آقای دانشگر هست شکل و شمایلش رو ببینید...توی پروژه های سال 2004 هست
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت،خدا دنیای بی زنجیر آفرید.آدم بود که زنجیر را ساخت،شیطان کمکش کرد
!دل زنجیرشد،زن، زنجیر شد.دنیا پر از زنجیر شد و آدمها همه دیوانه زنجیری
خدا دنیارا بی زنجیر می خواست.نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است
امتحان آدم همین جا بود.دستهای شیطاناز زنجیرپربود.
خدا گفت:زنجیرهایتان را پاره کنید.شاید نام زنجیر شما عشق است
یک نفر زنجیرش را پاره کرد.نامش را مجنون گذاشتند
مجنون اما نه دیوانه بودو نه زنجیری این نام را شیطان بر او گذاشت
شیطان آدم رادر زنجیر می خواست
لیلی،مجنون را بی زنجیر می خواست
لیلی میدانست خداچه میخواهد
لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند
لیلی زنجیر نبود. لیلی نمی خواست زنجیر باشدلیلی ماند.
زیرا لیلی نام دیگر آزادی است
«لیلی نام تمام دختران زمین است-عرفان نظرآهاری»
----------------------------------------------
-یه چیزی رو یادم رفت بنویسم...گوگل ارث رو دیدین؟...آخره حاله...با این برنامه میتونیم پی ببریم که ما واقعا تو این دنیا چقدرکوچک و ناچیزیم...ولی اینو بگم که عکساش مال حداقل 2سال پیشه...اینم چندتا از عکسهای آبادان
بیدمجنون هم قشنگ بود...آدم تا چشماش بسته است چیزایی رو که میبینه فکر میکنه بهشته ولی اگه چشاش بازشه قشنگیهای دیگه رو هم میبینه...نه؟